کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقامتگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبروخواه
فرهنگ فارسی عمید
آبروطلب؛ آنکه در حفظ آبروی خود بکوشد.
-
آب زیرکاه
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی شخص زرنگ و تودار و ریاکار که در ظاهر ساده و بیآزار و در باطن موذی و شرور باشد.
-
آبشتنگاه
فرهنگ فارسی عمید
۱. جای نهفتن؛ محل پنهان شدن؛ خلوتگاه.۲. = مستراح: ◻︎ نه همی بازشناسند عبیر از سرگین / نه گلستان بشناسند ز آبشتنگاه (قریعالدهر: شاعران بیدیوان: ۳۳۳).
-
آبگاه
فرهنگ فارسی عمید
۱. جای آب؛ آبخور.۲. تالاب؛ استخر.۳. (زیستشناسی) پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره؛ تهیگاه.۴. مثانه.
-
آتشگاه
فرهنگ فارسی عمید
۱. بنایی در پیرامون شهرها که زردشتیان در آن آتش روشن میکنند.۲. [قدیمی] آتشکده: ◻︎ نفسم سرد و سینه آتشگاه / دهنم خشک و دیده طوفانبار (انوری: ۱۹۲).۳. جای افروختن آتش مقدس در آتشکده.
-
آرامشگاه
فرهنگ فارسی عمید
= آرامگاه
-
آرامگاه
فرهنگ فارسی عمید
۱. جای آرمیدن؛ محل آسایش.۲. [مجاز] گور؛ مزار؛ مقبره.۳. جای اسکان؛ محل استقرار.
-
آرایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
جای آرایش کردن خانمها یا اصلاح سر و صورت آقایان.
-
آرزوخواه
فرهنگ فارسی عمید
هوسباز.
-
آزادی خواه
فرهنگ فارسی عمید
۱. آزادیطلب؛ دوستدار آزادی.۲. طرفدار دموکراسی و رژیم مشروطیت.
-
آزمایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
جایی که در آن آزمایشهای علمی و فنی به عمل آورند و ادوات آزمایش در آنجا فراهم باشد؛ لابراتوار.
-
آسایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
۱. جای آسایش؛ محل استراحت و خواب.۲. جایی که بیماران نیازمند به مراقبت دائم و طولانیمدت را نگهداری و معالجه کنند؛ ساناتوریوم.
-
آشناه
فرهنگ فارسی عمید
شنا: ◻︎ بزرگان به دانش بیابند راه / ز دریا گذر نیست بیآشناه (فردوسی: ۵/۳۲۶).
-
آصف جاه
فرهنگ فارسی عمید
لقب بعضی وزیران بزرگ.
-
آگاه
فرهنگ فارسی عمید
۱. باخبر؛ مطلع: ◻︎ هرکه او بیدارتر پردردتر / هرکه او آ گاهتر رخ زردتر (مولوی: ۶۰).۲. هوشیار؛ دانا.۳. (قید) با دانایی.۴. مُطلع (در ترکیب با کلمۀ دیگر) دلآگاه، کارآگاه.〈 آگاه شدن: (مصدر متعدی) باخبر شدن؛ خبردار شدن.〈 آگاه کردن: (مصدر متعدی)...