کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصحاب ابوراشد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ارشد
فرهنگ فارسی عمید
۱. بزرگتر؛ برومندتر: پسر ارشد.۲. کسی که در میان همگنان خود دارای درجه و مقام بالاتر است: مقام ارشد.
-
اشد
فرهنگ فارسی عمید
۱. شدیدتر؛ سختتر.۲. قویتر.۳. استوارتر.
-
باشد
فرهنگ فارسی عمید
۱. برای بیان پذیرش چیزی گفته میشود؛ خیلی خوب: باشد، فردا میآیم.۲. برای بیان آرزو یا امید به کار میرود؛ امید است که؛ بُوَد: ◻︎ آبی به روزنامهٴ اعمال ما فشان / باشد توان سترد حروف گناه از او (حافظ: ۸۲۶ حاشیه).۳. [قدیمی] شاید؛ ممکن است.
-
بیرون شد
فرهنگ فارسی عمید
راه بیرون شدن؛ محل خروج.
-
پرآمدوشد
فرهنگ فارسی عمید
جایی که در آن آمدورفت مردم بسیار باشد.
-
راشد
فرهنگ فارسی عمید
کسی که به راه راست میرود؛ راه راستیافته؛ به راه راسترونده؛ دیندار.
-
رشد
فرهنگ فارسی عمید
۱. به راه راست رفتن؛ از گمراهی درآمدن.۲. پایداری و ایستادگی در راه راست.
-
رشد
فرهنگ فارسی عمید
۱. نمو؛ ترقی؛ بالیدگی.۳. [قدیمی] به راه راست شدن؛ از گمراهی به راه آمدن.۲. [قدیمی] پایداری و ایستادگی در راه راست.
-
شد
فرهنگ فارسی عمید
۱. محکم کردن؛ استوار ساختن.۲. قوی کردن.۳. (ادبی) تشدید دادن به حرفی در کلمه.۴. (موسیقی) پست و بلند کردن نغمه؛ کشش دادن صوت هنگام آوازخوانی: ◻︎ گلبانگ نغمهسازان شدّی بلند دارد / از فرش رفته تا عرش این صیت کامرانی (کلیم همدانی: لغتنامه: شدّ)، ◻︎ با ا...
-
محتشد
فرهنگ فارسی عمید
۱. آماده و مهیا.۲. آنکه از بذل مال و یاری کردن دریغ نکند.
-
مراشد
فرهنگ فارسی عمید
راههای راست.
-
مرشد
فرهنگ فارسی عمید
۱. راهنما؛ رهبر.۲. (تصوف) پیر.۳. (ورزش) در زورخانه، کسی که با آواز و ضرب حرکت ورزشکاران را هدایت میکند.
-
مسترشد
فرهنگ فارسی عمید
۱. راهراستجوینده.۲. سالک.
-
منشد
فرهنگ فارسی عمید
آنکه شعر دیگری را میخواند؛ شعرخوان.