کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از ان پس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ازان پس
فرهنگ فارسی عمید
بعد؛ سپس؛ ازآنبهبعد.
-
بازپس
فرهنگ فارسی عمید
۱. عقبمانده.۲. (قید) دوباره.〈 بازپس رفتن: (مصدر لازم) پس رفتن؛ عقب رفتن.〈 بازپس ماندن: (مصدر لازم) عقب ماندن؛ دنبال ماندن.
-
پس
فرهنگ فارسی عمید
۱. بنابراین: او بیمار شد، پس به مدرسه نرفت.۲. آنگاه؛ آنگه؛ بَعد از آن: بچهها بلند شدند، پس استاد آمد.۳. (اسم) عقب؛ پشت سر: ◻︎ تنِ من جمله پسِ دل رود و دل پس تو / تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند (منوچهری: ۲۷).۴. (اسم) پشت.۵. (صفت) [قدیمی] عقبمانده...
-
پس
فرهنگ فارسی عمید
پسر؛ پور: ◻︎ پس آگاه کردند زآن کارزار / پُسِ شاه را فرخاسفندیار (دقیقی: ۷۹)، ◻︎ بیامد نخست آن سوار هژیر / پُسِ شهریار جهان اردشیر (فردوسی: ۵/۱۲۱).
-
دلواپس
فرهنگ فارسی عمید
نگران؛ آشفته؛ پریشانخیال؛ کسی که از تصور پیشامد بد نگران و ترسناک است؛ دلاندروای.
-
زاین سپس
فرهنگ فارسی عمید
از اینسپس؛ پسازاین؛ بعدازاین: ◻︎ برو زاینسپس گو سر خویش گیر / گرانی مکن جای دیگر بمیر (سعدی۱: ۱۲۵).
-
ژیپس
فرهنگ فارسی عمید
نوعی کانی آبدار گچ که از آن گچ بنّایی به دست میآورند.
-
سپس
فرهنگ فارسی عمید
ازپس؛ ازپی؛ پسازآن؛ بعد.
-
فرسپس
فرهنگ فارسی عمید
۱. وسیلۀ جراحی که در زایمان برای خارج کردن جنین از رحم به کار میرود.۲. نوعی انبر مخصوص کشیدن دندان.
-
واپس
فرهنگ فارسی عمید
بازپس؛ عقب؛ دنبال.〈 واپس آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] بازپس آمدن؛ باز آمدن.〈 واپس رفتن: (مصدر لازم) پس رفتن؛ عقب رفتن.