کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
الطف
فرهنگ فارسی عمید
۱. لطیفتر؛ نرمتر.۲. پاکیزهتر.۳. لطیفترین.
-
تعاطف
فرهنگ فارسی عمید
با یکدیگر مهربان شدن؛ با هم مهربانی کردن.
-
تعطف
فرهنگ فارسی عمید
۱. به طرفی خم شدن.۲. بازگشتن.۳. ردا به خود پیچیدن.۴. رقت آوردن و مهربانی کردن.
-
تف
فرهنگ فارسی عمید
۱. گرمی؛ حرارت: ◻︎ در تف این بادیهٴ دیولاخ / خانهٴ دل تنگ و غم دل فراخ (نظامی۱: ۶۷).۲. بخار.۳. [قدیمی] روشنی؛ پرتو.
-
تف
فرهنگ فارسی عمید
آبدهان که از دهان بیرون بیندازند؛ خدو؛ خیو.
-
تلطف
فرهنگ فارسی عمید
نرمی و مهربانی کردن؛ اظهار لطف و محبت کردن.
-
حتف
فرهنگ فارسی عمید
مرگ طبیعی؛ موت.
-
خاطف
فرهنگ فارسی عمید
درخشندگی خیرهکننده.
-
طف
فرهنگ فارسی عمید
۱. جانب؛ کنار؛ کرانه؛ طرف.۲. ناحیه.۳. کنارۀ رود.۴. بلندی زمین؛ زمین.
-
عطف
فرهنگ فارسی عمید
۱. بازگشتن و مایل شدن بهسوی چیزی.۲. سخنی را به سخن ماقبل ربط دادن با حرف عطف.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، حرفی که با آن کلمه یا جملهای را به کلمه یا جملۀ دیگر ربط دهند، مانند حرف «و».۴. [قدیمی] باعطوفت؛ مهربانی.
-
عطف
فرهنگ فارسی عمید
کرانه؛ جانب.
-
عواطف
فرهنگ فارسی عمید
= عاطفه
-
قطف
فرهنگ فارسی عمید
۱. (ادبی) در عروض، اسقاط سبب خفیف از آخر رکن چنانکه از مفاعلتن مفاعل باقی بماند و نقل به فعولن شود.۲. [قدیمی] چیدن میوه.
-
قطف
فرهنگ فارسی عمید
۱. سلمه؛ گیاهی بیابانی که آن را مانند اسفناج در پختن بعضی از خوراکها به کار میبرند.۲. نوعی درخت کوهی که دارای چوب سخت است.
-
کتف
فرهنگ فارسی عمید
۱. شانه؛ دوش.۲. استخوان شانه؛ کول؛ سفت.