کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یک پوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
يَکُ
فرهنگ واژگان قرآن
باشد (جزمش به دليل شرط شدن براي بعد از خود مي باشد )
-
لَمْ يَکُ
فرهنگ واژگان قرآن
نبود ونيست (عبارت "لَمْ يَکُ يَنفَعُهُمْ " این چنین نبوده ونیست که به آنان سود برساند)
-
يَکُ يَنفَعُهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
سود می دهد - نفع دارد ("فَلَمْ يَکُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا " يعني : ولى زمانى كه عذاب سخت ما را ديدند، ايمانشان سودى به آنان نداد)
-
جستوجو در متن
-
دِّهَانِ
فرهنگ واژگان قرآن
پوست قرمز
-
تَقْشَعِرُّ
فرهنگ واژگان قرآن
مي لرزد(پوست)(از مصدر اقشعرار است که به معناي جمع شدن پوست بدن است به شدت ، از ترسي که در اثر شنيدن خبر دهشت آور و يا ديدن صحنهاي دهشت آور دست ميدهد )
-
تَلْفَحُ
فرهنگ واژگان قرآن
می سوزاند(لفح : مسموميت جلدي که پوست صورت را خراب ميکند )
-
قِنطَارٍ
فرهنگ واژگان قرآن
پوست گاوی که پر از طلا کرده باشند
-
بَشَر
فرهنگ واژگان قرآن
بشر- انسان - آدمي - ظاهر پوست انسان (در عبارت "لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ "،جمع بشره)
-
قَنَاطِيرِ
فرهنگ واژگان قرآن
پوست های گاوی که آنها را پر از طلا کرده باشند(جمع قنطار)
-
صَعِيداً
فرهنگ واژگان قرآن
زمين هموار و بي علف - رويه و پوست زمين - آنچه از ظاهر زمين به چشم ميخورد
-
ﭐنسَلَخَ
فرهنگ واژگان قرآن
تمام شد - سپري شد - جدا شد (معناي انسلاخ بيرون شدن و يا کندن هر چيزي است از پوست و جلدش ، ودر عبارت "وَﭐتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ﭐلَّذِي ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَـﭑنسَلَخَ مِنْهَا " اين تعبير کنايه استعاري از اين است که آيات چنان در بلعم باعورا رسوخ...
-
دِفْءٌ
فرهنگ واژگان قرآن
گرما (گرمائي که بوسيله پوشیدن پوست و پشم و کرک حيوانات حاصل می شود و يا مراد از آن ، خود آن چيزيست که بدن را گرم ميکند .)
-
مُقَنطَرَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
به صورت قنطار در آمده (قنطار به معناي مقدار طلائي است که در يک پوست گاو بگنجد ، و يا به معناي پوستي پر از طلا است. عبارت"ﭐلْقَنَاطِيرِ ﭐلْمُقَنطَرَةِ مِنَ ﭐلذَّهَبِ وَﭐلْفِضَّةِ " کنایه از گنجینه های پراز طلا ونقره است)
-
فُسُوقَ
فرهنگ واژگان قرآن
خروج از طاعت و گرايش به معصيت - بيرون رفتن از بندگي - سرپيچي کردن از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معناي بيرون شدن است ، وقتي ميگويند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بيرون شده باشد ، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار بيرون رفته است )...