کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گره بر ابرو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بَغْيَ
فرهنگ واژگان قرآن
ستم -طلب کردن حق ديگران از راه تعدي بر آنان
-
قَاطِعَةً
فرهنگ واژگان قرآن
عملي کننده تصميم (قطع امر به معناي عملي کردن تصميم و عزم بر آن است )
-
دَمْدَمَ
فرهنگ واژگان قرآن
فرو ريخت (از دمدمه به معني خراب کردن بنا بر روي کسي است)
-
يَبْغِي
فرهنگ واژگان قرآن
ستم مي کند (بغي : طلب کردن حق ديگران از راه تعدي بر آنان)
-
لَا تَقْهَرْ
فرهنگ واژگان قرآن
خوار و تحقير مكن (کلمه قهر به معناي غلبه کردن بر کسي است ، اما نه تنها غلبه کردن ، بلکه غلبه توأم با خوار کردن او ، و لذا قهر هم به معنی غلبه کردن می آید و هم به معنی خوار کردن)
-
سُّجُودِ
فرهنگ واژگان قرآن
سجده کردن (سجود يا سجده به معناي به رو بر زمين افتادن و پيشاني و يا چانه را بر زمين نهادن است ، سجود مصدر بوده وبه يکبار انجام دادن آن ، سجده مي گويند)
-
حُمِّلُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
بر آنها حمل شد (در جمله "حُمِّلُواْ ﭐلتَّوْرَاةَ " :عمل کردن به تورات به آنها تکليف شد)
-
قَيُّومُ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيار قيام کننده (کلمه قيوم بر وزن فيعول است از ماده قيام است و صفتي است که بر مبالغه دلالت دارد وقيام بر هر چيز به معناي درست کردن و حفظ و تدبير و تربيت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قيام به معناي ايستادن است ، و عادتا بين ايستادن و مسلط شدن بر کا...
-
لَا تُکَلَّفُ
فرهنگ واژگان قرآن
مکلّف نمي شود -تکليفي بر او نيست - مکلّف نمی شوی (از ماده کلفت به معني مشقت است چون کارفرما با ملزم کردن بر کار مورد نظر مشقتي را براي کارگر وضع مي کند.عبارت"لَا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ "یعنی تو فقط به [وظايف و اعمال] خودت مكلّف مى شوی )
-
لَا يُکَلِّفُ
فرهنگ واژگان قرآن
تکليف نمی کند (از ماده کلفت به معني مشقت است چون کارفرما با ملزم کردن بر کار مورد نظر مشقتي را براي کارگر وضع مي کند)
-
يَقْطَعَ
فرهنگ واژگان قرآن
که قطع کند ( قطع دابر کنايه از نابود کردن و منقرض ساختن چيزي است بطوري که بعد از آن اثري که متفرع بر آن و مربوط به آن باشد باقي نماند . )
-
يُصْرَفْ
فرهنگ واژگان قرآن
برگردانده شود - بر طرف شود (صرف به معناي برگرداندن چيزي است از حالي به حالي ، و يا عوض کردن آن با غير آن است )
-
يَصْرِفُهُ
فرهنگ واژگان قرآن
آن را برمي گرداند - آن را بر طرف مي کند (صرف به معناي برگرداندن چيزي است از حالي به حالي ، و يا عوض کردن آن با غير آن است )
-
فَلَقِ
فرهنگ واژگان قرآن
سپيده دم (کلمه فلق - به فتحه اول و سکون دوم - به معناي شکافتن و جدا کردن است ، و اين کلمه در صورتي که با دو فتحه باشد صفت مشبههاي به معناي مفعول خواهد بود ، يعني شكافته شده . غالبا اين کلمه بر هنگام صبح اطلاق ميشود ، و فلق يعني آن لحظهاي که نور گريبا...
-
عَفْوَ
فرهنگ واژگان قرآن
حد وسط و اعتدال - افزون برنياز و قابل صرفنظر کردن (کلمه عفو به معناي آن است که به سوي چيزي خم شوي ، تا آن را بگيري ، اين معناي اصلي کلمه است ليکن در معاني آمرزش ، و محو کردن اثر ، واسطه شدن در انفاق و رعايت حد وسط و اعتدال (درعبارت "خُذِ ﭐلْعَفْوَ...