کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفش و کلاه پاره کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قَدَّتْ
فرهنگ واژگان قرآن
پاره کرد (کلمه قد و همچنين قط به معناي پاره کردن است ، اما قد به معناي پاره کردن از طول است ولي قط به معناي پاره کردن از عرض است )
-
فَطَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
آفريد(در بسياري از آيات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر ناميده است ، و فطر به معناي پاره کردن است ، گويا خداي تعالي عدم را پاره ميکند و موجودات را از شکم آن بيرون ميآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بناي نوع را ميرساند يعني نوعي از خلقت )
-
فِطْرَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
نوعي از خلقت (در بسياري از آيات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر ناميده است ، و فطر به معناي پاره کردن است ، گويا خداي تعالي عدم را پاره ميکند و موجودات را از شکم آن بيرون ميآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بناي نوع را ميرساند يعني نوعي از خلقت )
-
فَطَرَکُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
شما را آفريد(در بسياري از آيات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر ناميده است ، و فطر به معناي پاره کردن است ، گويا خداي تعالي عدم را پاره ميکند و موجودات را از شکم آن بيرون ميآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بناي نوع را ميرساند يعني نوعي از خلقت )
-
فَطَرَنَا
فرهنگ واژگان قرآن
ما را آفريد(در بسياري از آيات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر ناميده است ، و فطر به معناي پاره کردن است ، گويا خداي تعالي عدم را پاره ميکند و موجودات را از شکم آن بيرون ميآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بناي نوع را ميرساند يعني نوعي از خلقت )
-
فَطَرَنِي
فرهنگ واژگان قرآن
مرا آفريد(در بسياري از آيات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر ناميده است ، و فطر به معناي پاره کردن است ، گويا خداي تعالي عدم را پاره ميکند و موجودات را از شکم آن بيرون ميآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بناي نوع را ميرساند يعني نوعي از خلقت )
-
فَطَرَهُنَّ
فرهنگ واژگان قرآن
آنها را آفريد(در بسياري از آيات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر ناميده است ، و فطر به معناي پاره کردن است ، گويا خداي تعالي عدم را پاره ميکند و موجودات را از شکم آن بيرون ميآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بناي نوع را ميرساند يعني نوعي از خلقت )
-
فَاطِرِ
فرهنگ واژگان قرآن
خالق - آفريننده (در بسياري از آيات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر ناميده است ، و فطر به معناي پاره کردن است ، گويا خداي تعالي عدم را پاره ميکند و موجودات را از شکم آن بيرون ميآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بناي نوع را ميرساند يعني نوعي از خلقت )
-
فِطْرَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
آفرينش(در بسياري از آيات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر ناميده است ، و فطر به معناي پاره کردن است ، گويا خداي تعالي عدم را پاره ميکند و موجودات را از شکم آن بيرون ميآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بناي نوع را ميرساند يعني نوعي از خلقت ، فطرة الله عبارت ...
-
فَرَضْنَاهَا
فرهنگ واژگان قرآن
آن را لازم و واجب گردانيديم (دراصل جداکردن قطعه اي از چيزي و تأثير گذاشتن در آن قطعه معني مي دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره اي از حکم را به آن موضوع اختصاص مي دهد ،استفاده مي شود )
-
فَرِيضَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
مهريه -آنچه واجب شده و تخصيص يافته (دراصل جداکردن قطعه اي از چيزي و تأثير گذاشتن در آن قطعه معني مي دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره اي از حکم را به آن موضوع اختصاص مي دهد ،استفاده مي شود )
-
فَرَضْنَا
فرهنگ واژگان قرآن
واجب گردانيديم (دراصل جداکردن قطعه اي از چيزي و تأثير گذاشتن در آن قطعه معني مي دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره اي از حکم را به آن موضوع اختصاص مي دهد ،استفاده مي شود )
-
خَبْءَ
فرهنگ واژگان قرآن
نهان -هر چيزي که در احاطه غير خود ، قرار گيرد ، بطوري که ديگر نشود ادراکش کرد(عبارت يخرج الخبء في السموات و الارض ، استعاره است ، گويا موجودات در پس پرده عدم و زير طبقات نيستي قرار داشتند و خدا آنها را يکي پس از ديگري از آنجا به عالم وجود درآورد . بن...
-
فَرَضَ
فرهنگ واژگان قرآن
معين کرد - تعيين کرد - سهم داد - واجب گردانيد (دراصل جداکردن قطعه اي از چيزي و تأثير گذاشتن در آن قطعه معني مي دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره اي از حکم را به آن موضوع اختصاص مي دهد ،استفاده مي شود در عبارت "فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ﭐلْحَجَّ "منظور ...
-
تَفْرِضُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
معين کرديد - تعيين کرديد - سهم داديد - واجب گردانيديد (دراصل جداکردن قطعه اي از چيزي و تأثير گذاشتن در آن قطعه معني مي دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره اي از حکم را به آن موضوع اختصاص مي دهد ،استفاده مي شود در عبارت "مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَ...