کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پس بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذَهَابٍ بِـ
فرهنگ واژگان قرآن
بردن
-
وَطَراً
فرهنگ واژگان قرآن
نياز- حاجت (تعبير قضاي وطركه در لغت به معني "به پايان بردن حاجت " مي باشد در عبارت "إِذَا قَضَوْاْ مِنْهُنَّ وَطَراً " کنايه است از بهرهمندي، و همخوابگي)
-
فُزِّعَ
فرهنگ واژگان قرآن
ترس و فزع از بين برده شد (ماضي مجهول از تفزيع است ، و تفزيع به معناي از بين بردن ترس ، و وحشت از دلهاست )
-
قَيَّضْنَا لَهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
برايشان مقدر مي کنيم -نزدشان مي بريم (از مصدر تقييض است که هم به معناي تقدير است ، و هم چيزي را نزد چيزي بردن )
-
نُقَيِّضْ لَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
بر او مي گماريم - نزدش مي بريم (کلمه نقيض از مصدر تقييض است که هم به معناي تقدير است ، و هم چيزي را نزد چيزي بردن . مثلاً قيضه له يعني فلاني را نزد فلان کس آورد)
-
مُرْجِفُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
آنان كه خبرهاى دروغ و دلهره آور پخش مىكنند (کلمه مرجفون جمع اسم فاعل از ارجاف است ، و ارجاف به معناي اشاعه باطل ، و در سايه آن استفادههاي نامشروع بردن است ، و يا حداقل مردم را دچار اضطراب کردن است)
-
فُرُوجِهِمْ
فرهنگ واژگان قرآن
شرمگاههايشان (کلمه فروج جمع فرج است به معناي عورت زن و مرد است ، که مردم از بردن نام آنها شرم ميکنند و حفظ فروج کنايه از اجتناب از ارتباط نامشروع است ، از قبيل زنا و لواط و يا جمع شدن با حيوانات و امثال آن)
-
لَعِبٌ
فرهنگ واژگان قرآن
بازي نظامداري که دو طرف بازي به نظام و قانون آن آشنايي دارند ، مانند فوتبال و نظاير آن که بازی کنندگان به منظور رسيدن به غرضي خيالي که همان بردن می باشد،آن را انجام ميدهند(کلمه لعب به معناي فعلي است که منظم انجام بشود ولي غايت و هدفي جز خيال در آن نب...
-
فَاکِهُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
خوش و شيرين کامان - آنان که با سخناني که مايه خوشحالي وخنده است با يکديگر سخن مي گويند (کلمه فاکه اسم فاعل از مصدر فکاهت است که به معناي گفت و شنودي است که مايه خوشحالي باشد و ممکن هم هست به معناي تمتع و لذت بردن باشد )
-
فَاکِهِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
خوش و شيرين کامان - آنان که با سخناني که مايه خوشحالي وخنده است با يکديگر سخن مي گويند (کلمه فاکه اسم فاعل از مصدر فکاهت است که به معناي گفت و شنودي است که مايه خوشحالي باشد و ممکن هم هست به معناي تمتع و لذت بردن باشد )
-
يَلْعَبْ
فرهنگ واژگان قرآن
که بازي کند (از لعب به معني بازي نظامداري که دو طرف بازي به نظام و قانون آن آشنايي دارند ، مانند فوتبال و نظاير آن که بازي کنندگان به منظور رسيدن به غرضي خيالي که همان بردن مي باشد،آن را انجام ميدهند)
-
يَلْعَبُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
که بازي کنند (لعب : بازي نظامداري که دو طرف بازي به نظام و قانون آن آشنايي دارند ، مانند فوتبال و نظاير آن که بازي کنندگان به منظور رسيدن به غرضي خيالي که همان بردن مي باشد،آن را انجام ميدهند)
-
يَلْعَبُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
بازي مي کنند (لعب يعني بازي نظامداري که دو طرف بازي به نظام و قانون آن آشنايي دارند ، مانند فوتبال و نظاير آن که بازي کنندگان به منظور رسيدن به غرضي خيالي که همان بردن مي باشد،آن را انجام ميدهند)
-
مُغِيرَاتِ
فرهنگ واژگان قرآن
سوارانى كه غافلگيرانه به دشمن هجوم مىبرند(کلمه مغيرات جمع مؤنث اسم فاعل از باب افعال اغارة است ، و اغارة و همچنين غارة به معناي سواره هجوم بردن بر دشمن به طور ناگهاني است ، و اين جمله که به ظاهر و مجازا صفت خيل قرار گرفته ، در واقع صفت سوارگان صاحب خ...
-
نَاصِحٌ
فرهنگ واژگان قرآن
نصيحت کننده - خير خواه (کلمه نصح به معناي به کار بردن نهايت درجه قدرت خود در عمل و يا سخني است که در آن عمل و يا سخن مصلحتي براي صاحبش باشد و به عبارتي به معني خالص و ناب کردن عمل است لذا ناصح عسل به معناي عسل خالص است .ناصح به معني خياط نيز مي باشد ...