کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنونده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مُسْتَمِعُهُم
فرهنگ واژگان قرآن
شنونده ی ايشان
-
ذَانِکَ
فرهنگ واژگان قرآن
با تو هستم اين دو (پسوند "کَ" براي جلب توجه شنونده به کار رفته است و ذان تثنيه "ذا" ست که اسم اشاره به معني اين مي باشد )
-
تُوعَظُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
موعظه می شوید(از ماده وعظ به معناي بازداشتن و منع کردن کسي از کاري همراه با ترسانيدن . و نيز وعظ به معناي تذکر دادن است به انجام عملي خير ، به بياني که دل شنونده را براي پذيرفتن آن تذکر نرم کند)
-
مَوْعِظَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
اندرز - موعظه - نصيحت - پند (از ماده وعظ به معناي بازداشتن و منع کردن کسي از کاري همراه با ترسانيدن . و نيز وعظ به معناي تذکر دادن است به انجام عملي خير ، به بياني که دل شنونده را براي پذيرفتن آن تذکر نرم کند)
-
يُوعَظُ
فرهنگ واژگان قرآن
موعظه می شود(از ماده وعظ به معناي بازداشتن و منع کردن کسي از کاري همراه با ترسانيدن . و نيز وعظ به معناي تذکر دادن است به انجام عملي خير ، به بياني که دل شنونده را براي پذيرفتن آن تذکر نرم کند)
-
يُوعَظُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
موعظه می شوند(از ماده وعظ به معناي بازداشتن و منع کردن کسي از کاري همراه با ترسانيدن . و نيز وعظ به معناي تذکر دادن است به انجام عملي خير ، به بياني که دل شنونده را براي پذيرفتن آن تذکر نرم کند)
-
يَعِظُکُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
شما را موعظه مي کند (از ماده وعظ به معناي بازداشتن و منع کردن کسي از کاري همراه با ترسانيدن.و نيز وعظ به معناي تذکر دادن است به انجام عملي خير ، به بياني که دل شنونده را براي پذيرفتن آن تذکر نرم کند)
-
يَعِظُهُ
فرهنگ واژگان قرآن
او را موعظه مي کند (از ماده وعظ به معناي بازداشتن و منع کردن کسي از کاري همراه با ترسانيدن.و نيز وعظ به معناي تذکر دادن است به انجام عملي خير ، به بياني که دل شنونده را براي پذيرفتن آن تذکر نرم کند)
-
فُصِّلَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
جزء جزء شده - مفصلاً بيان شده -در نهايت روشني بيان شد(و مراد از تفصيل آيات قرآن در عباراتي نظير "کِتَابٌ فُصِّلَتْ ءَايَاتُهُ "اين است که اجزاي آن از يکديگر به حدّي جدا و متمايز شده ، و مفصّل بيان شده تا شنونده ي آگاه به اسلوب کلام بتواند معاني آن ر...
-
فَصَّلْنَا
فرهنگ واژگان قرآن
جزء جزء كرديم - مفصل بيان كرديم - در نهايت روشني بيان كرديم(و مراد از تفصيل آيات قرآن در عباراتي نظير "کِتَابٌ فُصِّلَتْ ءَايَاتُهُ "اين است که اجزاي آن از يکديگر به حدّي جدا و متمايز شده ، و مفصّل بيان شده تا شنونده ي آگاه به اسلوب کلام بتواند معان...
-
نُفَصِّلُ
فرهنگ واژگان قرآن
جزء به جزء بيان مي کنيم - مفصلاً بيان مي کنيم -در نهايت روشني بيان مي کنيم(و مراد از تفصيل آيات قرآن در عباراتي نظير "کِتَابٌ فُصِّلَتْ ءَايَاتُهُ "اين است که اجزاي آن از يکديگر به حدّي جدا و متمايز شده ، و مفصّل بيان شده تا شنونده ي آگاه به اسلوب ک...
-
دَّرْکِ
فرهنگ واژگان قرآن
درجه و مرتبه نزولي (بر وزن درج و به معناي آن است ، چيزي که هست درج به معني "پله "را در جائي بکار ميبرند که مساله بالا رفتن و صعود را در نظر داشته باشند ولي درک در جائي بکار ميرود که مساله پائين آمدن مورد نظر باشد و به همين جهت گفته ميشود : درجات بهشت...
-
يُفَصِّلُ
فرهنگ واژگان قرآن
جزء به جزء بيان مي کند - مفصلاً بيان مي کند -در نهايت روشني بيان مي کند(و مراد از تفصيل آيات قرآن در عباراتي نظير "کِتَابٌ فُصِّلَتْ ءَايَاتُهُ "اين است که اجزاي آن از يکديگر به حدّي جدا و متمايز شده ، و مفصّل بيان شده تا شنونده ي آگاه به اسلوب کلام...
-
وَاقِعَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
وقوع يافته - اتفاق افتاده - قرار گرفته - فرود آمده- پدید آمده (وقوع حادثه عبارت است از حدوث و پديد آمدن آن ، و کلمه واقعه صفتي است که هر حادثهاي را با آن توصيف ميکنند و ميگويند : واقعهاي رخ داده ، يعني حادثهاي پديد شده و مراد از واقعه در آيه "إِذَا ...
-
مَثَلُ
فرهنگ واژگان قرآن
مَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهايي نظير :مثل الفريقين کالاعمي و الاصم و البصير و السميع هل يستويان .کلمه مثل به معناي وصف است ، ولي بيشتر در مثلهاي رايج در بين مردم استعمال ميشود و آن اين است که معنايي از معاني پوشيده و مخفي از ذهن شنونده را با ا...