کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رک و پوست کنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تَقْشَعِرُّ
فرهنگ واژگان قرآن
مي لرزد(پوست)(از مصدر اقشعرار است که به معناي جمع شدن پوست بدن است به شدت ، از ترسي که در اثر شنيدن خبر دهشت آور و يا ديدن صحنهاي دهشت آور دست ميدهد )
-
کُشِطَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
کنده شد(کشط به معناي قلع و کندن چيزي است که سخت به چيز ديگر چسبيده ، و قهرا کندنش نيز به شدت انجام ميشود)
-
شَّهَوَاتِ
فرهنگ واژگان قرآن
شهوتها - اميال شديد(شهوت در اصل به معني از جا کنده شدن يکي از قواي آدمي بطرف خواستهاش ميباشد ، خواستهاي که از آن لذت ميبرد ، مانند شهوت طعام و نوشيدني ، و شهوت جنسي )
-
شَهْوَةً
فرهنگ واژگان قرآن
ميل شديد - از جا کنده شدن يکي از قواي آدمي بطرف خواستهاش ميباشد ، خواستهاي که از آن لذت ميبرد ، مانند شهوت طعام و نوشيدني ، و شهوت جنسي
-
صَعِيداً
فرهنگ واژگان قرآن
زمين هموار و بي علف - رويه و پوست زمين - آنچه از ظاهر زمين به چشم ميخورد
-
سَرَباً
فرهنگ واژگان قرآن
مسلک و مذهب (سرب و نفق عبارت است از راهي که در زير زمين کنده شده و از نظر عموم پنهان است . در عبارت "فَـﭑتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي ﭐلْبَحْرِ سَرَباً " گويا راهي را که ماهي موسي پيش گرفته و به دريا رفت تشبيه به نقبي کرده که کسي پيش بگيرد و ناپديد شود)
-
دِفْءٌ
فرهنگ واژگان قرآن
گرما (گرمائي که بوسيله پوشیدن پوست و پشم و کرک حيوانات حاصل می شود و يا مراد از آن ، خود آن چيزيست که بدن را گرم ميکند .)
-
ﭐنسَلَخَ
فرهنگ واژگان قرآن
تمام شد - سپري شد - جدا شد (معناي انسلاخ بيرون شدن و يا کندن هر چيزي است از پوست و جلدش ، ودر عبارت "وَﭐتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ﭐلَّذِي ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَـﭑنسَلَخَ مِنْهَا " اين تعبير کنايه استعاري از اين است که آيات چنان در بلعم باعورا رسوخ...
-
زَقُّومٍ
فرهنگ واژگان قرآن
نام درختي است در جهنم ميوه هايش همچون سرهاي شياطين است و جهنميان مجبورند که از آن بخورند (زقوم نام درختي است که برگهايي کوچک و تلخ و بدبو دارد و چون برگ آن را بکنند در محل کنده شده شيري بيرون ميآيد که به هر جا از بدن آدمي برسد آنجا ورم ميکند و اين در...
-
عَصْفِ
فرهنگ واژگان قرآن
سبوس - غلاف و پوسته دانههاي خوراکي نظير گندم و جو و برنج - برگ زراعت - کاه (عصف ماکول به معناي برگ زراعتي مثلا گندم است که دانههايش را خورده باشند ، و نيز به معناي پوست زراعتي است مانند غلاف نخود و لوبيا ، که دانهاش را خورده باشند يا منظور کاه جوي...
-
قِطْمِيرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
پوست نازکي است که روي هسته خرما کشيده شده (اثر و باقي ماندهاي است که از خرما بر هسته خرما ميماند یا آن پرده نازکی است که روي هسته خرما را پوشيده و بعضي ديگر گفتهاند : هستهاي است که دردرون هسته خرماست، نام سگ اصحاب کهف هم بوده است)
-
مُقَنطَرَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
به صورت قنطار در آمده (قنطار به معناي مقدار طلائي است که در يک پوست گاو بگنجد ، و يا به معناي پوستي پر از طلا است. عبارت"ﭐلْقَنَاطِيرِ ﭐلْمُقَنطَرَةِ مِنَ ﭐلذَّهَبِ وَﭐلْفِضَّةِ " کنایه از گنجینه های پراز طلا ونقره است)
-
فُسُوقَ
فرهنگ واژگان قرآن
خروج از طاعت و گرايش به معصيت - بيرون رفتن از بندگي - سرپيچي کردن از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معناي بيرون شدن است ، وقتي ميگويند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بيرون شده باشد ، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار بيرون رفته است )...
-
فَاسِقٌ
فرهنگ واژگان قرآن
کسي که از طاعت خارج و به معصيت گرايش کند - بيرون رونده از بندگي - سرپيچي کننده از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معناي بيرون شدن است ، وقتي ميگويند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بيرون شده باشد ، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار بيرو...
-
يَفْسُقُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
اطاعت خروج و گرايش به معصيت پیدا می کنند- از بندگي بیرون می روند - از فرمان پروردگار سرپيچي می کنند ( کلمه فسق به معناي بيرون شدن است ، وقتي ميگويند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بيرون شده باشد ، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار ب...