کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تبعید به خارج ازکشور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جَنَفاً
فرهنگ واژگان قرآن
انحراف - انحراف دوقدم به طرف خارج
-
نُصْبٍ
فرهنگ واژگان قرآن
رنج و خستگي که از خارج به آدمي روکند
-
تَمَاماً
فرهنگ واژگان قرآن
برای تمام و کامل کردن(تمام بودن هر چيز منتهي شدن آن به حدي است که ديگر احتياج به چيزي خارج از خود نباشد ، به خلاف ناقص که محتاج به چيزي خارج از ذات خودش است تا او را تمام کند . )
-
تَفَثَهُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
آلودگيهايشان (تفث به معني چرک بدن است)(در اين جا کنايه از خارج شدن از احرام است)
-
تَفْسُقُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
نافرماني ميکنيد - از محدوده اطاعت خارج مي شويد(فسق در اصل به معناي بيرون شدن هسته خرما از پوسته است)
-
قَرْحٌ
فرهنگ واژگان قرآن
جراحت - اثري است که از جراحت و آسيب وارده بر بدن به خاطر برخورد با برّندهاي از خارج باقي ميماند
-
يُخْرِجْ
فرهنگ واژگان قرآن
بيرون مي آيد - خارج مي شود (جزمش به دليل اين است که جواب شرط است براي جمله قبلي)
-
فَرْثٍ
فرهنگ واژگان قرآن
کثافاتي که در رودهها ست و در روده بزرگ جمع ميشود ، ولي وقتي به خارج آمد آن را سرگين گويند (بنا به روايتي مقصود از فرث ، آن چيزي است که در شکمبه است)
-
فَسَقَ
فرهنگ واژگان قرآن
نافرماني كرد - از محدوده اطاعت خارج شد(فسق در اصل به معناي بيرون شدن هسته خرما از پوسته است، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار بيرون رفته است )
-
فَسَقُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
نافرماني كردند - از محدوده اطاعت خارج شدند(فسق در اصل به معناي بيرون شدن هسته خرما از پوسته است، لذا "فاسق " به کسي مي گويند که از بندگي پروردگار بيرون رفته است )
-
لَا تُشْطِطْ
فرهنگ واژگان قرآن
ستم نکن -از حد خارج نشو - از حق تجاوز نكن -جور نکن - ظلم نکن (از شطط به معناي خروج از حد و تجاوز از حق است )
-
صُّورِ
فرهنگ واژگان قرآن
بوق - شیپور (نفخ صور - دميدن در بوق کنايه است از اعلام مطلبي را که بايد همگي عملي کنند به جمعيت انبوهي چون لشکر ، مثل اينکه همگي در فلان روز و فلان ساعت حاضر خارج شوند)
-
يُمَحِّصَ
فرهنگ واژگان قرآن
که پاک کند - که خالص گرداند (مصدر تمحيص که فعل يمحص از آن مشتق است به معناي خالص کردن چيزي است از آميختگي و ناخالصيهائي که از خارج داخل آن چيز شده)
-
کَرِهَ
فرهنگ واژگان قرآن
خوشش نيامد - خوش نداشت - کراهت داشت (کلمه کره - به فتحه کاف - به معناي مشقتي است که از خارج و به اکراه و اجبار ديگران بر آدمي تحميل شود ، ولي کلمه کره - به ضمه کاف - به معناي مشقتي است که از ناحيه خود انسان برسد .)
-
کَرِهَ
فرهنگ واژگان قرآن
خوشش نيامد -خوش نداشت -کراهت داشت(کلمه کره - به فتحه کاف - به معناي مشقتي است که از خارج و به اکراه و اجبار ديگران بر آدمي تحميل شود ، ولي کلمه کره - به ضمه کاف - به معناي مشقتي است که از ناحيه خود انسان برسد .)