کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بار برداشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فَتْحِ
فرهنگ واژگان قرآن
برداشتن قفل و حل اشکال - پيروزي
-
فَتَحْنَا
فرهنگ واژگان قرآن
باز کرديم (از فتح به معناي برداشتن قفل و حل اشکال است)
-
أَسْفَاراً
فرهنگ واژگان قرآن
کتابها (جمع سِفر، کلمه سَفر - به فتح سين و سکون فاء - به معناي پردهبرداري است که البته در خصوص اعيان استعمال ميشود ، مانند سفر عمامه يعني برداشتن عمامه از سر ، و سفر خمار يعني برداشتن نقاب از صورت و سِفر - به کسر سين و سکون فاء - به معناي کتابي است ک...
-
حَمُولَةً
فرهنگ واژگان قرآن
چارپايان بزرگسال( از اين جهت آنها را حموله ميخوانند که طاقت برداشتن حمل بار را دارند )
-
فَاتِحُ
فرهنگ واژگان قرآن
حلّال - گشاينده - باز کننده (اسم فاعل کلمه فتح به معناي برداشتن قفل و حل اشکال است)
-
فَاتِحِينَ
فرهنگ واژگان قرآن
حلّال ها- گشاينده ها- باز کننده ها(فاتح اسم فاعل از فتح به معناي برداشتن قفل و حل اشکال است)
-
فَتَّاحُ
فرهنگ واژگان قرآن
حلال مشکلات- بسيار گشاينده ها- بسيارباز کننده ها(فتّاح صيغه مبالغه از فتح به معناي برداشتن قفل و حل اشکال است)
-
فَتَحَ
فرهنگ واژگان قرآن
پرده برداشت - حل نمود- گشود- باز کرد( از فتح به معناي برداشتن قفل و حل اشکال است)
-
يَفْتَحُ
فرهنگ واژگان قرآن
مشکل گشايي مي کند - داوري مي کند ( از فتح به معناي برداشتن قفل و حل اشکال است)
-
يَفْتَحِ
فرهنگ واژگان قرآن
بگشايد ( از فتح به معناي برداشتن قفل و حل اشکال است. جزمش به دليل شرط شدن براي جمله بعدي است . حرکت آخرش به دليل تقارن با حرف ساکن يا تشديد دار کلمه بعد مي باشد )
-
فَاجِراً
فرهنگ واژگان قرآن
گناهکار (اسم فاعل از کلمه فجر به معناي انفجار و شکاف وسيع برداشتن است ، آنگاه ميگويد : گناه را هم بدان جهت فجور ناميدند که باعث شکافته شدن و دريده شدن حرمت ديانت است ، ميگوييم : فلاني مرتکب فجور شد ، و يا او فاجر است ، و ايشان فجار و فجرهاند . )
-
يَضَعْنَ
فرهنگ واژگان قرآن
که زمين بگذارند (از"وضع" به معني نهادن و متضاد رفع كه به معني بلند كردن و برداشتن است. "يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ " يعني مي زايند يا وضع حمل مي کنند. "يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ "يعني :حجاب و روپوش خود را كنار بگذارند)
-
وُضِعَ
فرهنگ واژگان قرآن
قرار داده شد ("وضع"يعني نهادن و متضاد رفع كه به معني بلند كردن و برداشتن است. همانگونه كه در عبارت "وَﭐلسَّمَاءَ رَفَعَهَا "در مورد آسمان كلمه ي رفع را به كار برده و در عبارت "وَﭐلْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ" از خلقت زمين تعبير به وضع كرده است چون...
-
وَضَعَ
فرهنگ واژگان قرآن
قرار داد - نهاد ("وضع"يعني نهادن و متضاد رفع كه به معني بلند كردن و برداشتن است. همانگونه كه در عبارت "وَﭐلسَّمَاءَ رَفَعَهَا "در مورد آسمان كلمه ي رفع را به كار برده و در عبارت "وَﭐلْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ" از خلقت زمين تعبير به وضع كرده است ...
-
وَضَعَهَا
فرهنگ واژگان قرآن
آن را قرار داد ("وضع"يعني نهادن و متضاد رفع كه به معني بلند كردن و برداشتن است. همانگونه كه در عبارت "وَﭐلسَّمَاءَ رَفَعَهَا "در مورد آسمان كلمه ي رفع را به كار برده و در عبارت "وَﭐلْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ" از خلقت زمين تعبير به وضع كرده است چ...