کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقره
فرهنگ نامها
(تلفظ: noqre) (از سغدی) (در شیمی) فلزی گرانبها ، نرم ، و سفید با جلای فلزی که در ساختن زیور آلات ، آینه و ... بکار میرود ، سیم .
-
جستوجو در متن
-
فضان
فرهنگ نامها
فَضان - نقره ، نقره فام
-
سیمین
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin) (سیم = نقره + ین (پسوند نسبت)) ، ساخته شده از نقره ، نقرهای رنگ ، سفید و درخشان ؛ (به مجاز) زیبا .
-
سیمینزر
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin zar) (سیمین= نقرهای + زر = طلا) ، ساخته شده از نقره و طلا ؛ (به مجاز) ارزشمند ، گرانبها.
-
گلابتون
فرهنگ نامها
(تلفظ: golābe(a)tun) (در صنایع دستی) رشتههای نازک طلا و نقره (امروزه اغلب اکلیلی به رنگ طلا یا نقره) که همراه تارهای ابریشم در زری بافی به کار میرود ؛ گلهای برجسته از رشتههای طلا و نقره که روی پارچه میدوزند ؛ ابریشم بافتهای به رنگ مو همراه با م...
-
زری
فرهنگ نامها
(تلفظ: zari) پارچه یا لباسی که در آن نخهای طلایی به کار رفته است، نخ طلا یا نقره یا گلابتون، طلایی، منسوب به زر.
-
فضه
فرهنگ نامها
(تلفظ: fezze) (عربی) (در قدیم) به معنای نقره و سیم ؛ (در اعلام) نام خادم حضرت فاطمه (س) .
-
سیمیندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin doxt) (سیمین + دخت = دختر) ، دختری که مانند نقره سفید و درخشان است ؛ (به مجاز) زیبارو .
-
سیمینفر
فرهنگ نامها
(تلفظ: simin far) (سیمین = نقرهای + فر = شکوه و جلال ) (به مجاز) دارای شکوه و جلال و والا و ارزشمند .
-
صامت
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāmet) (عربی) خاموش ، بی صدا ، ساکت ؛ (در حالت قیدی) در حال سکوت ؛ (در قدیم) (به مجاز) طلا و نقره .
-
آسیم
فرهنگ نامها
(تلفظ: āsim) به لغت زند و پازند استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه ؛ (در پهلوی ، asēm) آسیم به معنی سیم و نقره است .
-
اقلیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: eqlimā) (معرب از یونانی) (= اقلیمیا) (در قدیم) مادهای که از گداختن برخی از فلزات مانند طلا و نقره به دست میآورند ؛ (در اعلام) نام دختر آدم (ع) که به نقل تاریخ در ازدواج هابیل بود.
-
مروارید
فرهنگ نامها
(تلفظ: morvārid) (در مواد) تودهی سخت ، گِرد ، کوچک و درخشان به رنگ سفید نقرهای یا خاکستری مایل به آبی که در بعضی از صدفهای دریایی یافت میشود و از سنگهای قیمتی است ، دُر ، لؤلؤ ؛ (در گیاهی) نوعی گُل (گُلِ مروارید) .
-
معیّر
فرهنگ نامها
(تلفظ: moeayyer) (عربی) (در قدیم) سنجیده شده ؛ نوعی پارچهی ابریشمی منقش ؛ (در تصدی دیوانی ) در دورهی قاجار مسئول ضرابخانهی هر کدام از شهرهای مهم ؛ (در قدیم) آن که عیار مسکوکات و طلا و نقره را معین میکرده است .