کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مشک ناز
فرهنگ نامها
(تلفظ: mo(e)šk nāz) (در اعلام) (در شاهنامه) نام یکی از چهار دختر آسیابان که به همسری بهرام گور در آمدند .
-
جستوجو در متن
-
مشکین
فرهنگ نامها
(تلفظ: mo(e)škin) (سنسکریت ـ فارسی) (در قدیم) مُشک آلود و (به مجاز) معطر ؛ (به مجاز) سیاهرنگ .
-
گلبید
فرهنگ نامها
(تلفظ: gol bid) (= بیدمشک) ، گلهای معطر و سنبلههای نر درخت بید (بید مشک) که مصرف دارویی دارد .
-
مشکان
فرهنگ نامها
(تلفظ: moškān) (سنسکریت ـ فارسی) (مشک + ان (پسوند نسبت)) ، منسوب به مشک (ماده معطر شکم آهو) ؛ (در اعلام) نام پدر بونصر (مشکان) صاحب دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی و استاد ابوالفضل بیهقی ؛ (مشکان) نام چند جا و مکان .
-
مشکیندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: mo(e)škin doxt) (سنسکریت ـ فارسی) دختر مُشک آلود و معطر ، یا دختر سیه موی ؛ (به مجاز) جذاب و دلانگیز .