کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مربوط به اسب سواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آتمین
فرهنگ نامها
(تلفظ: ātmin) (ترکی) (به مجاز) اسبسوار ؛ [البته در برخی از گویشهای زبان ترکی مفهوم اسب سوار را به ذهن متبادر میکند گو اینکه معنای اصلی آن ' اسب سوار شو ' میباشد] .
-
تهماسب
فرهنگ نامها
(تلفظ: tahmāsb) (= طهماسب) به معنی دارندهی اسب قوی ، ← طهماسب .
-
فارس
فرهنگ نامها
(تلفظ: fāres) (عربی) (در قدیم) سوار بر اسب و (به مجاز) دلاور ، جنگجو .
-
آتیلا
فرهنگ نامها
(تلفظ: ātilā) (ترکی) (آت به معنی اسب + یلا (صفت)) ، به معنی چابک ، شجاع ؛ نامی ، نامدار ؛ (در اعلام) پادشاه هونها.
-
ترلان
فرهنگ نامها
(تلفظ: tarlān) (در ترکی) مرغی از جنس باز شکاری را گویند. و (در کردی) به معنی زیبا و نام نوعی اسب است.
-
جاماسب
فرهنگ نامها
(تلفظ: jāmāsb) به معنای دارای اسب درخشان ؛ (در اعلام) نام برادر قباد شاهنشاه ساسانی و فرزند فیروز (پیروز) .
-
سیاوش
فرهنگ نامها
(تلفظ: siyāvo(a)š) به معنی دارندهی اسب نر سیاه ؛ (در اعلام) پسر کیکاووس پادشاه کیانی .
-
ویشتاسب
فرهنگ نامها
(تلفظ: vištāsb) (= گشتاسب) به معنی دارندهی اسب چموش و رَمو ؛ ( در اعلام) پسر ارشامه و پدر داریوش اول پادشاه بزرگ هخامنشی .
-
سمندر
فرهنگ نامها
(تلفظ: samandar) اسبی که رنگ آن مایل به زرد باشد ؛ (به مجاز) اسب تندرو و نیرومند ، و نیز از یونانی 'سالامندرا' به معنی فرشته موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است .
-
گشتاسب
فرهنگ نامها
(تلفظ: gaštāsp) به معنی دارندهی اسب از کار افتاده یا ترسو و محجوب ؛ (در اعلام) نام پسر لهراسب پادشاه کیان که خواهان پادشاهی از پدر بود ، و نام پدر داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی ؛ ]دکتر محسن ابوالقاسمی در کتاب تاریخ زبان فارسی این کلمه را ' دارندهی اسب...
-
لهراسب
فرهنگ نامها
(تلفظ: lohrāsb) (در اوستایی) به معنی صاحب اسب تندرو ؛ (در اعلام) نام یکی از پادشاهان کیانی و پدر کی گشتاسب از نژاد کی پیشین و از نسلِ قباد .
-
شاهرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: šāh rox) دارای رخساری چون شاه ، شاه منظر ، شاه سیما ؛ (در اعلام) پسر امیر تیمور گورکان ؛ (در ورزش) در شطرنج حرکت اسب هنگامی که به شاه حریف کیش دهد و رخ او را نیز به خطر اندازد.
-
گرشاسب
فرهنگ نامها
(تلفظ: garšāsb) (= کرشاسپ و گرشاشپ) به معنی دارندهی اسب لاغر ؛ (در اعلام) جهان پهلوان ایرانی پسر اثرط (اترد) پسر سام پسر تورگ پسر سپانیاسپ (شیدسپ) پسر دورشاسپ پسر توگ (تور) پسر فریدون . و نیز پسر زو (زاب) دهمین پادشاه پیشدادی که نه سال پادشاهی کرد .