کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاشق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ژوان
فرهنگ نامها
(تلفظ: žovān) (کردی) میعادگاه عاشق و معشوق .
-
مهرورز
فرهنگ نامها
(تلفظ: mehr varz) با محبت ، مهربان ؛ (در قدیم) عاشق .
-
شیدا
فرهنگ نامها
(تلفظ: šeydā) عاشق ، دلداده ؛ (در قدیم) آشفته و پریشان ؛ (در عرفان) شدت غلیان عشق و عاشقی را گویند، در این مقام عاشق خود را فراموش میکند . اهل جذبات را نیز شیدا گویند .
-
شوریده
فرهنگ نامها
(تلفظ: šuride) آشفته ؛ (به مجاز) عاشق و شیدا ؛ (در قدیم) پریشان حال ، منقلب .
-
شیفته
فرهنگ نامها
(تلفظ: šifte) (صفت فاعلی از شیفتن) ، آن که به کسی یا چیزی دل بسته است ، عاشق .
-
دلجو
فرهنگ نامها
(تلفظ: del ju) (به مجاز) خوب ، زیبا پسندیده ؛ (در قدیم) تسلی دهندهی دل ، غم خوار ، عاشق ، معشوق .
-
رامین
فرهنگ نامها
(تلفظ: rāmin) رام ، رامتین ، نام عاشق ویسه ، (این کلمه مرکب از ' رام ' به معنی طرب و ' ین ' است به معنی طربناک است) . ← رامتین .
-
سودابه
فرهنگ نامها
(تلفظ: sudābe) (= سوداوه) ؛ (در اعلام) دختر پادشاه هاماوران (حمیر) و زن کیکاووس پادشاه کیانی که عاشق سیاوش گردید .
-
آشنا
فرهنگ نامها
(تلفظ: āš(e)nā) دوست و رفیق مقابل بیگانه و غریب ؛ شناسنده ، آگاه به چیزی یا امری ؛ (در قدیم) عاشق، دلداده ؛ دوست ، رفیق .
-
واله
فرهنگ نامها
(تلفظ: vāleh) (عربی) عاشق بی قرار ، شیفته و مفتون ؛ حیران ، سرگشته ، مبهوت ؛ (در حالت قیدی) در حال شیفتگی .
-
مهرآزما
فرهنگ نامها
(تلفظ: mehr āzmā) مهر آزمای ، آزمایندهی محبت ، آن که دوستی و مهر را به امتحان گیرد ، مهرورز ، عاشق .
-
بیدل
فرهنگ نامها
(تلفظ: bi del) (در قدیم) (به مجاز) دل داده ، عاشق ؛ (در اعلام) ابوالمعالی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق شاعر قرنِ دوازدهم هجری قمری .
-
نرگسی
فرهنگ نامها
(تلفظ: nargesi) منسوب به نرگس ؛ نوعی غذا ؛ (در قدیم) نوعی خورش ؛ (در قدیم) (به مجاز) عشوه به صورت زبان درآوردن معشوق در مقابل عاشق ؛ نوعی پارچهی لطیف گران بها .
-
نورصبا
فرهنگ نامها
(تلفظ: nur(e)sabā) (عربی) [نور + صبا = نسیم ملایم و خنک که از شمال میوزد ؛ (به مجاز) پیام رسان میان عاشق و معشوق] روی هم (به مجاز) نوری که از صبا متصاعد میشود ، جلوهی صبا ؛ (به مجاز) زیبارو .
-
مژگان
فرهنگ نامها
(تلفظ: mož(e)gān) مژهها ، موی پلک چشم ؛ (در اصطلاح عشاق) اشاره به سنان و نیزه و پیکان و تیر که از کرشمه و غمزههای معشوق به هدف سینهی عاشق میرسد ، دارد .