کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حُرِّمَتْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرمت
فرهنگ نامها
(تلفظ: hormat) (عربی) احترام ؛ (در قدیم) اطاعت و فروتنی در برابر اوامر الهی ، دوری از زشتیها و به جای آوردن حقوق که رعایت آنها واجب دانسته شده است .
-
واژههای همآوا
-
حرمت
فرهنگ نامها
(تلفظ: hormat) (عربی) احترام ؛ (در قدیم) اطاعت و فروتنی در برابر اوامر الهی ، دوری از زشتیها و به جای آوردن حقوق که رعایت آنها واجب دانسته شده است .
-
جستوجو در متن
-
احترام
فرهنگ نامها
(تلفظ: ehterām) (عربی) حرمت داشتن، محترم بودن؛ حرمت، پاس، بزرگداشت؛ رفتار و گفتاری که نشان دهندهی بزرگداشت و اهمیت دادن به کسی یا چیزی است .
-
اکرام
فرهنگ نامها
(تلفظ: ekrām) (عربی) بزرگداشت ، گرامی داشتن ، احترامکردن ، حرمت ، احسان ، از واژههای قرآنی.
-
شرفنسا
فرهنگ نامها
(تلفظ: šaraf nesā) (عربی) موجب آبرو ، حرمت و اعتبار زنان .
-
محترم
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohtaram) (عربی) قابل احترام ، عزیز و گرامی ؛ (در قدیم) دارای حرمت و مقدس .
-
ادب
فرهنگ نامها
(تلفظ: adab) دانش ، فضل ، معرفت ، هنر ، حسن معاشرت ، آزرم ، حرمت ، پاس .
-
ارزین
فرهنگ نامها
(تلفظ: arzin) (منسوب به اَرز) ، ارزشمند ، ارجمند ، دارای جاه و مقام ، دارای حرمت و عزت و احترام ؛ نگه دارندهی راستی و درستی .
-
کیا
فرهنگ نامها
(تلفظ: kiyā) (در قدیم) پادشاه ، سلطان ، حاکم ، فرمانروا ، والی ؛ (به مجاز) سرور و بزرگ ؛ (به مجاز) حرمت ، عزت ، آبرو ؛ (در اعلام) عنوان بعضی از حکام و رؤسای طبرستان و گیلان در قدیم.
-
شرف
فرهنگ نامها
(تلفظ: šaraf) (عربی) حرمت و اعتباری که از رعایت کردن ارزش های اخلاقی بوجود میآید ، بزرگواری ، افتخاری که از امری نصیب شخص میشود ؛ برتری ؛ (در احکام نجوم) محل یک سیاره در منطقه البروج که سیاره در آن محل تأثیری قوی دارد .
-
مروه
فرهنگ نامها
(تلفظ: moravah) به معنی مُرَوَح است که بسیار خوشبو و معطر کننده است ، خوشبوی شده ، بوی عطر گرفته ؛ چنانچه این کلمه به فتح اول (مَروه) تلفظ شود محلی است که حاجیان در مراسم حج بین آن و صفا ' سعی' میکنند که در اصطلاع عارفان صیانت نفس ، حفظ دین ، حرمت م...