کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشک شور و گرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نغمه
فرهنگ نامها
(تلفظ: naqme) (عربی) (در موسیقی) آهنگ یا ملودی ؛ آواز ، تصنیف یا صوت موسیقیایی که از آلات موسیقی بر میخیزد ؛ (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه شور و آواز بیات تُرک از ملحقات شور ، دستگاههای سهگاه ، چهارگاه ، ماهور ، راست پنجگاه و نوا ؛ (در موس...
-
رخشاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: rox šād) صفت آن که پیوسته شاد و خوشحال است ، متبسم ، با شور و نشاط .
-
شعله
فرهنگ نامها
(تلفظ: šoele) (عربی) زبانهی آتش ، بخش گرم و نورانی آتش .
-
رهاب
فرهنگ نامها
(تلفظ: ro(a)hāb) (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه های شور ، نوا و سه گاه .
-
سودا
فرهنگ نامها
(تلفظ: so(w)dā) (عربی) (به مجاز) فکر ، خیال ، شور و شوق ؛ (در قدیم) (به مجاز) علاقهی شدید به کسی یا چیزی، عشق .
-
آتش
فرهنگ نامها
(تلفظ: ātaš) حرارت توأم با نور ، یکی از عناصر اربعه؛ (به مجاز) حرارت و گرما؛ (به مجاز) عواطف تند ، شور و شوق ؛ (به مجاز) برق ، تلألؤ ؛ (در قدیم) (به مجاز) شراب .
-
آذران
فرهنگ نامها
(تلفظ: āzarān) (آذر + ان (پسوند نسبت و علامت جمع)) منسوب به آتش ؛ جمع آذر (آتش) (به مجاز) دارندهی عواطف تند ؛ پر شور و شوق .
-
افشار
فرهنگ نامها
(تلفظ: afšār) (ترکی) معاون و شریک؛ نام ایل نادرقلی که به همین مناسبت نادر شاه افشار خوانده شد؛ (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه شور (آوازِ افشاری).
-
محبت
فرهنگ نامها
(تلفظ: moha(e)bbat , mahabbat) (عربی) دوست داشتنِ کسی یا چیزی ، مهربان بودن نسبت به کسی یا چیزی ، مِهر ، دوستی؛ (در تصوف) شور و شوق بسیار داشتنِ سالک برای رسیدن به خداوند .
-
آذرین
فرهنگ نامها
(تلفظ: āzarin) منسوب به آذر ، آتشین ؛ گرم و سوزان ؛ (در گیاهی) نوعی گل بابونه که نام عامیانه آن بابونه گاوچشم است .
-
صدری
فرهنگ نامها
(تلفظ: sadri) (عربی ـ فارسی) (صدر + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به صدر ، مربوط به صدر (سینه) ، ← صدر؛ (در موسیقی ایرانی) گوشهای در آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور ؛ (در گیاهی) نوعی برنج مرغوب که در گیلان و مازندران به عمل میآید .