کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گربه در زندان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حبس کردن
واژگان مترادف و متضاد
زندانی کردن، بازداشت کردن، محبوس کردن، اسیر کردن، به زندان انداختن، گرفتار کردن ≠ آزاد کردن
-
حبس کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
زندانیشدن، در زندان ماندن، محبوس بودن، اسیر بودن، بندی شدن ≠ آزاد شدن
-
حبس
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازداشتگاه، زندان، سجن، حبسگاه، سیاهچال، محبس ۲. بازداشت، توقیف، زندانی، گرفتار، محبوس، مقید ۳. اسارت، دستاق، گرفتاری ۴. بند، ضبط، نگهداری ۵. بازداشتن ۶. توقیف کردن، بازداشت کردن، زندانی کردن ≠ آزاد کردن ۷. نگه داشتن، حفظ کردن
-
حس کردن
واژگان مترادف و متضاد
احساس کردن، در یافتن، درک کردن، بو بردن
-
تصور کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن ۲. خیال کردن، در خیال مجسم کردن ۳. فرض کردن، گمان کردن
-
طفره رفتن
واژگان مترادف و متضاد
طفره زدن، تعلل کردن، سردواندن، اهمالکاری کردن، در رفتن، سستی کردن ≠ اقدام کردن، عمل کردن، دستیازیدن
-
محدود کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مقید کردن، در تنگنا قرار دادن، محدودیت قائلشدن ۲. منحصر کردن ۳. محصور کردن
-
سوسک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از میدان به در بردن ۲. تحقیر کردن
-
تجسم کردن
واژگان مترادف و متضاد
مجسم کردن، در نظر آوردن
-
منحرف کردن
واژگان مترادف و متضاد
بهبیراهه کشاندن، گمراه کردن، از راه به در بردن
-
بو بردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. استنباط کردن، اطلاع حاصل کردن، پی بردن، خبردار شدن، حس کردن، در یافتن، فهمیدن، متوجه شدن، مطلعشدن، ملتفت شدن ۲. احساس کردن ۳. استشمام کردن ۴. بو خوردن
-
طاقت آوردن
واژگان مترادف و متضاد
برخود هموار کردن، تحمل کردن، یارستن، تاب آوردن، تحمل کردن، برتابیدن، برتافتن ≠ از کوره در رفتن، برنتافتن
-
مات کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به تعجبواداشتن، شگفتزده کردن، مبهوت کردن، بهتزده کردن ۲. حیران کردن، حیرتزده کردن، متحیر کردن، سرگردان کردن ۳. عاجز کردن، درمانده کردن ۴. در تنگنا قرار دادن (حریف) ۵. از حرکت بازداشتن (مهره شاه حریف درشطرنج)، شهمات
-
برات شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خطور کردن، ملهم شدن، در دل افتادن ۲. حواله شدن ≠ برات کردن
-
چوب زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به چوببستن، کتک زدن، ترکه زدن، فلک کردن، به فلکبستن، چوبکاری کردن ۲. حراج کردن، تعیین کردن، قیمت گذاشتن (در حراجی)