کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلنگ زدن و(به) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بافتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بافندگی کردن، نساجی کردن ۲. در هم تنیدن، به هم تابیدن، تاروپود درهم زدن ۳. سر هم زدن، حرف بیمنطق زدن، گزافهگویی کردن ۴. از خود درآوردن
-
تقلا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تکودو کردن، دستوپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن ≠ سستی کردن ۲. دست و پا زدن ۳. غلت زدن، غلتیدن
-
چوب زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به چوببستن، کتک زدن، ترکه زدن، فلک کردن، به فلکبستن، چوبکاری کردن ۲. حراج کردن، تعیین کردن، قیمت گذاشتن (در حراجی)
-
تفال زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فال گرفتن ۲. به فال نیک گرفتن، مروا کردن، تفال نمودن ≠ تطیر کردن، مرغوا زدن
-
چوبکاری، چوبکاری کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن ۲. باچوب زدن، کتک زدن
-
چرت زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نیمخواببودن ۲. تهویم، به خواب کوتاه رفتن
-
چشم به هم زدن
واژگان مترادف و متضاد
آن، طرفهالعین، لحظه، لمحه
-
سگدو زدن
واژگان مترادف و متضاد
به هرسو دویدن، تلاش کردن، دوندگی کردن، جانکندن، تکاپو کردن
-
طرفهالعین
واژگان مترادف و متضاد
لمحه، لحظه، یک چشم به هم زدن، آن
-
ساعت زدن
واژگان مترادف و متضاد
ثبت کردن(ساعت ورود و خروج، ساعت حرکت وسائطنقلیه)
-
خودسوزی کردن
واژگان مترادف و متضاد
خود را به آتش کشیدن، خویشتنسوزی کردن، خود را آتش زدن
-
تطیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. فال، مرغوا ۲. فال بدزدن، مرغوا زدن ۳. به فال بد گرفتن
-
حقه سوار کردن
واژگان مترادف و متضاد
حقه زدن، نیرنگ به کار بردن، دوزوکلک جور کردن، خدعه کردن، مکر ورزیدن
-
سیخونک زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحریک کردن، واداشتن ۲. دواندن ۳. به تکاپوواداشتن
-
چرخیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرکت دورانیداشتن، چرخ خوردن، چرخ زدن، دور خودگردیدن، گردیدن، گشتن ۲. پیچیدن ۳. ادارهشدن ۴. پرسه زدن، اینسو و آنسو رفتن ۵. جریان داشتن، تکرار شدن