کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کار به راه بردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تاختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دویدن، تازیدن، راندن ۲. حملهبردن، حمله کردن، هجوم بردن ۳. بهیغما بردن، تاراج کردن، چپاول کردن، غارت کردن، لاشیدن ۴. دواندن، تازاندن ۵. قدرتنمایی کردن ۶. گریزاندن، فراری دادن ۷. به سرعت دواندن، تاخت کردن
-
منحرف کردن
واژگان مترادف و متضاد
بهبیراهه کشاندن، گمراه کردن، از راه به در بردن
-
حقه سوار کردن
واژگان مترادف و متضاد
حقه زدن، نیرنگ به کار بردن، دوزوکلک جور کردن، خدعه کردن، مکر ورزیدن
-
مبذول داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دادن، بخشیدن، عنایت کردن، بذل کردن ۲. صرف کردن، به کار بردن
-
توارث
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارث بردن، به همارث دادن، به ارث رسیدن، از هم ارث بردن ۲. ارثی، موروثی
-
مصروف داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعمال کردن، به کار بردن ۲. صرف کردن، مصروف کردن، خرج کردن ۳. برکنار داشتن، منصرف کردن
-
طرف بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهره بردن، سود بردن، برخوردار شدن، بهرهور شدن، بهرهمندشدن، طرف بربستن، طرف یافتن ۲. متنعمشدن، به نوا رسیدن
-
چپو کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. غارت کردن، چپاول کردن، به یغما بردن، تاراج کردن ۲. به سرعت خوردن، زود مصرف کردن ۳. نابود کردن، از بین بردن
-
سوسک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از میدان به در بردن ۲. تحقیر کردن
-
بردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جا به جا کردن، حمل کردن، منتقل کردن، حرکت دادن ≠ آوردن ۲. سود بردن، نفع کردن ≠ ضرر کردن، زیان کردن ۳. برد کردن ۴. برنده شدن، پیروز شدن، پیشافتادن، شکست دادن ≠ باختن، شکستخوردن ۵. بر داشتن، پاک کردن، زدودن، ستردن ۶. مستلزم بودن،
-
مستهلک کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به تدریج وام پرداختن ۲. نابود کردن، هلاک کردن، از بین بردن
-
برافراشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به اهتزازدرآوردن، افراشتن، بالا بردن، بلند کردن ۲. برپا کردن، استوار کردن
-
تفرس
واژگان مترادف و متضاد
۱. دریافت، درک، تفطن ۲. بو بردن، به فراست در یافتن، به زیرکی درک کردن
-
حال کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به وجد آمدن، با نشاط شدن ۲. لذت بردن، محظوظ شدن، حظ کردن، احساس خوشی کردن
-
معدوم کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نیست کردن، نابود کردن، از بین بردن ۲. محو کردن، به زوال کشانیدن ۳. هلاک کردن