کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کار به راحت رسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خاتمه یافتن
واژگان مترادف و متضاد
تمام شدن، به پایان آمدن، به پایان رسیدن ≠ شروع شدن
-
مبعوث شدن
واژگان مترادف و متضاد
برانگیخته شدن، نبوت یافتن، به رسالت رسیدن، پیغمبر شدن
-
محرز شدن
واژگان مترادف و متضاد
مسلمشدن، قطعی شدن، متقن شدن، به ثبوت رسیدن، ثابت شدن
-
مدلل شدن
واژگان مترادف و متضاد
محرزشدن، محقق شدن، به اثبات رسیدن
-
سر آمدن
واژگان مترادف و متضاد
به سررسیدن، منقضی شدن، پایان یافتن، به پایان رسیدن ≠ آغاز گشتن، شروع شدن
-
خاتمه پذیرفتن
واژگان مترادف و متضاد
خاتمه یافتن، به انجام رسیدن، انقضا یافتن، پایانیافتن، منقضی شدن ≠ آغاز شدن
-
معروف شدن
واژگان مترادف و متضاد
شناختهشدن، سرشناس شدن، مشهور گشتن، شهره شدن، به شهرت رسیدن، شهرت یافتن، زبانزد گشتن
-
منقضی شدن
واژگان مترادف و متضاد
سپریشدن، گذشتن، به سر رسیدن، پایان یافتن، سرآمدن، انقضا یافتن، خاتمه یافتن ≠ شروعشدن
-
حاصل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به دستآوردن، اکتساب کردن، تحصیل کردن ۲. جمع کردن، فراهم کردن ۳. به نتیجه رسیدن، نتیجهگرفتن
-
مراد یافتن
واژگان مترادف و متضاد
کامرواشدن، کامیاب شدن، به امید و آرزوی خودرسیدن، به مقصود رسیدن، حاجتروا شدن، حاجتروا گشتن
-
توارث
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارث بردن، به همارث دادن، به ارث رسیدن، از هم ارث بردن ۲. ارثی، موروثی
-
سر رفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. لبریز شدن(مایع جوشان) ۲. به پایان رسیدن، تمام شدن ۳. بیتاب شدن، کمطاقت شدن
-
طرف بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهره بردن، سود بردن، برخوردار شدن، بهرهور شدن، بهرهمندشدن، طرف بربستن، طرف یافتن ۲. متنعمشدن، به نوا رسیدن
-
مسموع افتادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شنیده شدن، مسموع شدن، به گوش رسیدن ۲. پذیرفته شدن، مورد قبول قرار گرفتن
-
مکلف شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. متعهد شدن، عهدهدار شدن ۲. مجبور شدن، موظف شدن ۳. به حد تکلیف رسیدن، بالغشدن