کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیش راندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
راندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. رانندگی کردن ۲. بیرون کردن، دور کردن، رانش ۳. تاراندن، طرد کردن ۴. تبعید کردن، نفیبلد کردن
-
تبعید
واژگان مترادف و متضاد
۱. اخراج، جلای وطن، راندن، طرد، نفی بلد ۲. دور کردن، طرد کردن، راندن ۳. تغریب
-
مطرود کردن
واژگان مترادف و متضاد
کنارگذاشتن، طرد کردن، راندن
-
حکومت کردن
واژگان مترادف و متضاد
حکمراندن، حکمروایی کردن، فرمان راندن، فرمانروایی کردن
-
سخن راندن
واژگان مترادف و متضاد
سخنگفتن، صحبت کردن، حرف زدن، سخنرانی کردن
-
متواری ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گریزاندن، فراری دادن ۲. راندن، دور کردن
-
تبعید کردن
واژگان مترادف و متضاد
اخراج کردن، طرد کردن، راندن (از موطن)
-
تقریر کردن
واژگان مترادف و متضاد
بیان کردن، اظهار کردن، سخن راندن، گفتن
-
دفع
واژگان مترادف و متضاد
اخراج، پسزدن، پیشگیری، جلوگیری، دور کردن، راندن، رد، رفع، مدافعه، ممانعت، وازدن ≠ جذب
-
سوق دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به حرکتدرآوردن، راندن، کشاندن، هدایت کردن ۲. وادار کردن، واداشتن، مجبور کردن
-
تمشیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اداره، راهاندازی، رهبری، مدیریت، ۲. راندن، راهانداختن، سروسامان دادن ۳. ساماندهی، سامانبخشی
-
طرد
واژگان مترادف و متضاد
۱. اخراج، تبعید، نفی بلد، ۲. رد، نفی، ۳. وازده ۴. دک کردن، دور کردن، راندن، تاراندن
-
طرد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مطرود کردن، دور کردن، از خود راندن ۲. تبعید کردن، نفیبلد کردن ۳. کنار گذاشتن
-
تاراندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دور کردن، طرد کردن، راندن ۲. پراکندن، پراکنده ساختن، متفرق ساختن ≠ مجتمع شدن ۳. فراری دادن، گریزاندن
-
سیاست
واژگان مترادف و متضاد
۱. تدبیر، خطمشی ۲. دیپلماسی ۳. تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات ۴. حقهبازی، دوزوکلک ۵. حکومت، حکم، ریاست ۶. حکومت کردن، حکم راندن، ریاست کردن