کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نام ستردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حلق
واژگان مترادف و متضاد
۱. حنجره، خرخره، گلو، نای ۲. تراشیدن، ستردن (مو)
-
پالودن
واژگان مترادف و متضاد
پاکسازی، پاکشدن، تطهیر، زدایش، ستردن، صاف کردن ≠ آلودن
-
تکاندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جنباندن، حرکتدادن، تکان دادن، تکانیدن ۲. ستردن
-
پاک کردن
واژگان مترادف و متضاد
پالایش، پالودن، تطهیر، تمیز کردن، تنظیف، روفتن، زدودن، ستردن ≠ آلودن، کثیف کردن
-
چیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کندن ۲. بریدن، قیچی کردن ۳. قطع کردن ۴. پهن کردن، گستردن ۵. قرار دادن، نهادن ۶. زدن، ستردن ۷. انتخاب کردن، جدا کردن، گلچین کردن، گزیدن ۸. ستردن، پیراستن، اصلاح کردن ۹. دانهچینی کردن ۱۰. ترتیب دادن، مهیا کردن، فراهم کردن
-
زدودن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ستردن ۲. پاک کردن، محو کردن ۳. جلادادن، صیقلدادن ۴. ازاله، زدایش، محو
-
ستردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تراشیدن، پاک کردن، پالودن، ۲. زدودن، کندن، محو کردن، زایل کردن ۳. نابود کردن، از بین بردن
-
گساردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشامیدن، نوشیدن ۲. زایل کردن، زدودن، ستردن، محو کردن ۳. سپری کردن، طی کردن
-
خراشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خراش دادن، زخم کردن، مجروح ساختن، مجروح کردن ۲. تراشیدن، زدودن، ستردن، محو کردن ۳. خاریدن ۴. خدشهدار کردن، مخدوش کردن
-
تراشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازاله، حلق ۲. تراش دادن، ۳. خراطی کردن، رندیدن ۴. زدودن، ستردن ۵. خراشیدن ۶. صاف کردن ۷. در آوردن، جعل کردن، ساختن ۸. خلق کردن
-
محو
واژگان مترادف و متضاد
۱. زایل، معدوم، منهدم، نابود، نیست ۲. ازبین بردن، زدودن، ستردن ۳. امحا، پاک، زدوده، محذوف ۴. مدهوش ۵. نسخ ۶. اضمحلال، زوال، نابودی ۷. ناپیدا، ناپدید، پنهان، نهان ۸. غرق، غرقه ۹. مجذوب ≠ صحو، پیدا
-
بردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جا به جا کردن، حمل کردن، منتقل کردن، حرکت دادن ≠ آوردن ۲. سود بردن، نفع کردن ≠ ضرر کردن، زیان کردن ۳. برد کردن ۴. برنده شدن، پیروز شدن، پیشافتادن، شکست دادن ≠ باختن، شکستخوردن ۵. بر داشتن، پاک کردن، زدودن، ستردن ۶. مستلزم بودن،