کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقیم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سفر کردن
واژگان مترادف و متضاد
مسافرت کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن، کوچیدن، مهاجرت کردن، هجرت کردن ≠ مقیم شدن
-
ماوا کردن
واژگان مترادف و متضاد
جا گرفتن، اقامت کردن، مقیم شدن، اقامت کردن، سکونت کردن، سکنا گزیدن، ماوا یافتن
-
خانه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مقیم شدن، اقامت گزیدن، ساکن شدن ۲. لانه کردن، آشیانه ساختن
-
مقام کردن
واژگان مترادف و متضاد
اقامت کردن، مقیم شدن، سکنا گزیدن، ساکن شدن، ماندن، اقامت گزیدن
-
سکنا گزیدن
واژگان مترادف و متضاد
منزل کردن، اقامت کردن، مقیم شدن، جای گرفتن، متوطن شدن، ماوا گزیدن، خانه کردن، سکونت کردن، سکونت گزیدن ≠ کوچیدن
-
خانه گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقامت کردن، جا کردن، منزل کردن، مقیم شدن، اقامتگزیدن ۲. اجاره کردن، خریدن (خانه) ۳. لانه ساختن، آشیانه درست کردن
-
متوطن شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقامت کردن، سکنا گزیدن، مقیم شدن ۲. مجاورشدن
-
نشاندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قراردادن، مقیم کردن، نهادن ۲. غرس کردن، کاشتن ۳. افراشتن ۴. خاموش کردن، دفع کردن، فرونشاندن ۵. نشانیدن ≠ کندن
-
مسکن گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
سکونت گزیدن، اقامت کردن، مقیم شدن، ساکنشدن، مسکن کردن، اقامت گزیدن ≠ آواره شدن، دربهدر گشتن
-
خیمه زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اردو زدن، خیمه برپا کردن ۲. استقرار یافتن، جا گرفتن، فرود آمدن، مستقر شدن، مقیم شدن، منزل کردن ۳. خیمه کشیدن
-
ماندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقامت گزیدن، ماندگار شدن، مقیم شدن ۲. توقف کردن، درنگ کردن ۳. درجا زدن ۴. خسته شدن، فرسودهشدن، کوفته شدن ۵. انتظار کشیدن، منتظرشدن ۶. زنده ماندن، زیستن، عمر کردن ۷. شبیه بودن، شباهت داشتن، مانستن ۸. بیتوته کردن ۹. دوام آور
-
ساکن شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامت کردن، متوطن شدن، مقیم شدن، مستقر شدن، استقراریافتن، ماندگار شدن ۲. ایستادن، متوقف شدن، بیحرکت ماندن ۳. آرام شدن، تسکین یافتن