کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قِشقِرق ،()به پا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قشقرق
واژگان مترادف و متضاد
المشنگه، جاروجنجال، دادوفریاد، غلغله، کولیبازی
-
جستوجو در متن
-
برپا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برقرار کردن، تاسیس کردن، دایر کردن ۲. مستقر کردن ۳. برگزار کردن، برپا داشتن ۴. به پا کردن
-
توفیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. غریدن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن ۲. شورش کردن، شورش کردن ۳. جنبش کردن، نهضت به پا کردن
-
به پا خاستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایستادن، برخاستن، بلند شدن ≠ نشستن ۲. شورش کردن، شوریدن، طغیان کردن، عصیان ورزیدن ≠ تسلیمبودن ۳. انقلاب کردن، قیام کردن، نهضت کردن ≠ تسلیم شدن
-
تقلا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تکودو کردن، دستوپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن ≠ سستی کردن ۲. دست و پا زدن ۳. غلت زدن، غلتیدن
-
برپا داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آباد ساختن، آبادان کردن ۲. برافراشتن، نصب کردن ۳. بر پا کردن، برقرار کردن ۴. اقامه کردن، انجامدادن ۵. مجلس کردن
-
تفتین
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوبههمزنی، سخنچینی، نمامی ۲. شورشگری، غمز، فتنهانگیزی، فساد، فسادانگیزی، آشوبش ۳. فتنه انگیختن، آشوببه پا کردن
-
خواب رفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به خوابرفتن، خوابیدن ۲. کرخ شدن، بیحس شدن(دست، پا و )
-
بلند شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایستادن ≠ نشستن ۲. برخاستن، پا شدن ≠ نشستن، فرود آمدن ۳. دراز شدن، قد کشیدن ۴. رشد کردن ۵. برپا شدن ۶. متصاعد شدن ۷. اوجگرفتن، صعود کردن ۸. برافراختن، برافراشتن ۹. بیدار شدن ۱۰. طولانی شدن
-
تفرج کردن
واژگان مترادف و متضاد
تفریح کردن، به تماشا رفتن، سیر کردن، به گردش رفتن، به گلگشت رفتن، گردش کردن، گشتن، سیروسیاحت کردن
-
حاصل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به دستآوردن، اکتساب کردن، تحصیل کردن ۲. جمع کردن، فراهم کردن ۳. به نتیجه رسیدن، نتیجهگرفتن
-
محاکمه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دادگاهی کردن، رسیدگی کردن (به اتهام)، دادرسی کردن ۲. استنطاق کردن، به استنطاقکشیدن
-
خاتمه دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایاندادن، به انتها رساندن، به آخر رساندن، به پایانرساندن، ۲. ختم کردن، تمام کردن، خاتمهبخشیدن، مختومه کردن، مختومه اعلام کردن ≠ آغازیدن ۳. متوقف ساختن، متوقف کردن
-
ختم کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به پایانرساندن، تمام کردن، به آخر رساندن ۲. تلاوت کردن (کل قرآن)