کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صورت برداشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مو برداشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ترکخوردن، ترک برداشتن ۲. ایجاد شکستگیظریف کردن
-
مجروح شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زخمی شدن، زخم برداشتن، جراحت برداشتن، زخمدار شدن، مصدوم شدن، ریش شدن ۲. جریحهدار شدن، فگار شدن
-
خراش برداشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زخمی شدن، مجروح شدن ۲. خراشیدن، خراشخوردن
-
خیز کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خیز برداشتن، جهیدن ۲. دویدن
-
طمع بریدن
واژگان مترادف و متضاد
قطعامید کردن، ناامید شدن، طمع برگرفتن، ترک آز کردن، طمع برداشتن ≠ طمع بستن
-
منقرض کردن
واژگان مترادف و متضاد
ازبین بردن، برانداختن، نابود کردن، مضمحل کردن، برانداختن، برچیدن، از میان برداشتن
-
چین خوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تا خوردن، چین افتادن، چروک شدن، چین برداشتن، شکنجگرفتن، چیندار شدن، پرچین شدن، شکنج یافتن ۲. گسلزدایی
-
حمل
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبستنی، بارداری، حاملگی ۲. بار، ۳. نقل ۴. توجیه، تعبیر، تاویل ۵. بردن، ترابری، جابهجایی ۶. برداشتن
-
سر برداشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سربلند کردن ۲. اعتراض کردن، معترض شدن ۳. بلند شدن، برخاستن، بیدار شدن ۴. تجاوز کردن، متجاوز شدن
-
متوهم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گمان بردن، خیال کردن، خیالاتی شدن، وهمزده شدن، بهوهم افتادن، دچار وهم شدن ۲. ترسیدن، هراسیدن، وهم برداشتن
-
سلب
واژگان مترادف و متضاد
۱. برگیری، محرومیت ۲. نفی ≠ ایجاب ۳. ربایش ۴. گرفتن، برداشتن، جدا کردن، ربودن ۵. از میان بردن، برطرف کردن
-
معزول کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکنار کردن، عزل کردن، خلع کردن، از کاربرکنار کردن، کنار گذاشتن، برداشتن ≠ منصوب کردن، گماشتن، برگماشتن ۲. دور کردن، جدا کردن
-
نهادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قراردادن، گذاشتن، نصب کردن ۲. مقرر کردن، مواضعه کردن، وضع کردن، وضع ۳. قرارگذاشتن، قرادادبستن، معاهدهبستن ۴. تعیین کردن، معین کردن ۵. ادا کردن، پرداختن ≠ برداشتن
-
سر برآوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سربلند کردن ۲. سر برداشتن ۳. بالا آمدن، طلوع کردن ۴. ظاهر شدن، نمایان شدن، خود رانشان دادن ۵. مرتفع شدن، بلند شدن ۶. برخاستن ۷. روییدن، سبز شدن، دمیدن ۸. بالیدن، قد کشیدن ۹. افتخار کردن ۱۰. ممتازشدن، برجسته شدن، ش
-
بر داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. با خود بردن، همراه بردن ۲. اخذ کردن، گرفتن ۳. برداشت کردن ۴. برطرف کردن، از بین بردن ۵. ازاله کردن، زایل کردن ۶. بلند کردن، دزدیدن، ربودن، کش رفتن ۷. برچیدن، اختیار کردن، انتخاب کردن، حاصلبرداری کردن، درو کردن، محصولبرداری کردن