کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سگ به هَسار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تفرج کردن
واژگان مترادف و متضاد
تفریح کردن، به تماشا رفتن، سیر کردن، به گردش رفتن، به گلگشت رفتن، گردش کردن، گشتن، سیروسیاحت کردن
-
حاصل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به دستآوردن، اکتساب کردن، تحصیل کردن ۲. جمع کردن، فراهم کردن ۳. به نتیجه رسیدن، نتیجهگرفتن
-
محاکمه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دادگاهی کردن، رسیدگی کردن (به اتهام)، دادرسی کردن ۲. استنطاق کردن، به استنطاقکشیدن
-
خاتمه دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایاندادن، به انتها رساندن، به آخر رساندن، به پایانرساندن، ۲. ختم کردن، تمام کردن، خاتمهبخشیدن، مختومه کردن، مختومه اعلام کردن ≠ آغازیدن ۳. متوقف ساختن، متوقف کردن
-
ختم کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به پایانرساندن، تمام کردن، به آخر رساندن ۲. تلاوت کردن (کل قرآن)
-
سازش کردن
واژگان مترادف و متضاد
صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن، توافق کردن، به موافقترسیدن، مصالحه کردن، سازگارشدن، اصلاح کردن ≠ ناسازگاری کردن، مخالفت کردن
-
متعجب کردن
واژگان مترادف و متضاد
شگفتزده کردن، حیرتزده کردن، به شگفتانداختن، متحیر کردن
-
چرخاندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به حرکت درآوردن، به دور خود گرداندن، وادار به چرخیدن کردن، چرخانیدن، چرخ دادن ۲. به جریانانداختن ۳. اداره کردن ۴. کنترل کردن، مهار کردن
-
مجنون کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیوانه کردن، به جنون کشاندن ۲. شیدا کردن، شیفته کردن، شوریده کردن
-
مختل کردن
واژگان مترادف و متضاد
دچاراختلال کردن، آشفته کردن، مختل ساختن، به همریختن، نابهسامان کردن، پریشان کردن
-
چپو کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. غارت کردن، چپاول کردن، به یغما بردن، تاراج کردن ۲. به سرعت خوردن، زود مصرف کردن ۳. نابود کردن، از بین بردن
-
حبس کردن
واژگان مترادف و متضاد
زندانی کردن، بازداشت کردن، محبوس کردن، اسیر کردن، به زندان انداختن، گرفتار کردن ≠ آزاد کردن
-
مستاصل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درمانده کردن، ناتوان کردن، به استیصال کشاندن، عاجز کردن، بیچاره کردن ۲. نابود کردن، ریشهکن کردن
-
برپا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برقرار کردن، تاسیس کردن، دایر کردن ۲. مستقر کردن ۳. برگزار کردن، برپا داشتن ۴. به پا کردن
-
تاسیس کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. احداث کردن، دایر کردن ۲. ایجاد کردن، به وجودآوردن ۳. بنیاد کردن، پی افکندن، پایهگذاری کردن، پیریزی کردن