کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سوار
واژگان مترادف و متضاد
۱. راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکبنشین ≠ پیاده ۲. نصب، مونتاژ، تعبیه ۳. مسلط
-
واژههای مشابه
-
حقه سوار کردن
واژگان مترادف و متضاد
حقه زدن، نیرنگ به کار بردن، دوزوکلک جور کردن، خدعه کردن، مکر ورزیدن
-
جستوجو در متن
-
راکب
واژگان مترادف و متضاد
سوار، سواره ≠ پیاده
-
چابکسوار
واژگان مترادف و متضاد
سوارکار ماهر، سوار فرز، چابکعنان
-
شوالیه
واژگان مترادف و متضاد
دلاور، سوار، شهسوار، عیار، مبارز
-
مسافر زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مسافر سوار کردن ۲. مسافرگیری کردن
-
مونتاژ
واژگان مترادف و متضاد
۱. سوار کردن ۲. نصب کردن قطعات مختلف یک دستگاه (رادیو، تلویزیون، کامپیوتر) ۳. کنار هم چسباندن (فیلم)
-
بیدق
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیاده شطرنج، پیاده ≠ سوار ۲. بیرق ۳. اختر، ستاره، کوکب، نجم ≠ قمر ۴. بلد، بلدچی، راهنما ≠ نابلد
-
ترک
واژگان مترادف و متضاد
۱. رها، صرفنظر، واگذاری، واگذار، ول ۲. دست کشیدن، هشتن ۳. کلاهخود، مغفر ۴. سوار پشت سر