کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرمست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرمست
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرخوش ۲. کچول، کیفور، لول، ملنگ ۳. شاد، شادمان، مسرور، میزده، نشئه ۴. مخمور ≠ خمار ۵. مغرور، فخور، خودپسند
-
واژههای مشابه
-
سرمست شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرخوش شدن، نشئه شدن ۲. کیفور شدن، ملنگ شدن ۳. شادمان گشتن، پرنشاط شدن
-
سرمست کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرخوش کردن، نشئه کردن ۲. از خودبیخود کردن ۳. مست کردن، میزده کردن ۴. شادمان کردن، پرنشاط کردن ۵. مغرور ساختن
-
جستوجو در متن
-
کچول
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرمست، نشئه ۲. غمز، قر
-
میزده
واژگان مترادف و متضاد
خمار، سرمست، لول، مخمور، مست، ملنگ، نشئه
-
شنگول
واژگان مترادف و متضاد
۱. شادمان، شاد، مسرور ۲. سرخوش، سرمست، ملنگ، نشئه ≠ گرفته
-
کیفور
واژگان مترادف و متضاد
سرخوش، سرمست، سکران، کچول، مست، نشئه ≠ خمارزده، مخمور
-
حال دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرمست کردن، نشئه کردن ۲. لذت دادن، سرخوش کردن ۳. بانشاط کردن، به وجد آوردن ≠ حال گرفتن
-
مست کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مستشدن، شرابزده شدن، سرمست کردن ۲. شیفته کردن، شیدا کردن، بیقرار کردن ۳. غفلتزده کردن، غافل کردن
-
سرخوش
واژگان مترادف و متضاد
۱. تردماغ، خوشحال ۲. سردماغ، سرزنده ۳. بانشاط، شاد ۴. سرمست، شنگول، لول، مخمور، مست، مسرور، ملنگ، نشئه ≠ خمار
-
ملنگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. تردماغ، سرخوش، شاداب، سرمست، شنگول، لول، مست، مخمور ۲. سرحال، بانشاط ۳. درویش، قلندر (هند، افغانستان) ۴. کمخرد، نادان
-
لول
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرحال، سرخوش، سرمست، شوخچشم، ملنگ، نشئه ۲. خراب، طافح، مست ۳. قلم، لوله ۴. جنبش، حرکت، وول ۵. بیآزرم، بیحیا، بیشرم
-
بیخود
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیهوش، سرمست، مجذوب، مدهوش، مست ≠ بهوش ۲. بیهوده ۳. باطل، پوچ ۴. بیجهت، بیسبب، بیدلیل ۵. نامطلوب، بهدردنخور، بد، بیمصرف