کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساغر به سر کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سر کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرککشیدن، سر درآوردن ۲. سر زدن، سرکشی کردن ۳. نوشیدن، آشامیدن (یکباره) ۴. بالارفتن
-
بالا انداختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوشیدن، آشامیدن، سر کشیدن، بالا رفتن ۲. خوردن، بالاکشیدن ۳. به سوی بالا بردن
-
بالا رفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. افزایش یافتن، افزوده شدن ۲. ترقی کردن ۳. ساخته شدن، برافراشته شدن ۴. سر کشیدن، نوشیدن
-
ترک
واژگان مترادف و متضاد
۱. رها، صرفنظر، واگذاری، واگذار، ول ۲. دست کشیدن، هشتن ۳. کلاهخود، مغفر ۴. سوار پشت سر
-
بر کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خارج کردن، درآوردن ۲. کشیدن ۳. سر دادن، برآوردن ۴. بالا بردن ۵. ترقی دادن، بلندمرتبه گردانیدن، ارتقا مقام دادن ۶. برگرفتن، کنار زدن ۷. برافراشتن، بلند کردن ۸. رسم کردن، نقاشی کردن ۹. پروردن،
-
چشم نهادن
واژگان مترادف و متضاد
منتظرماندن، انتظار کشیدن، چشم به راه بودن
-
طول کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. طولانیشدن، به طول انجامیدن ۲. ادامه یافتن، تداومیافتن
-
منتظر شدن
واژگان مترادف و متضاد
صبر کردن، انتظار کشیدن، منتظر ماندن، چشم به راهبودن
-
سر برآوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سربلند کردن ۲. سر برداشتن ۳. بالا آمدن، طلوع کردن ۴. ظاهر شدن، نمایان شدن، خود رانشان دادن ۵. مرتفع شدن، بلند شدن ۶. برخاستن ۷. روییدن، سبز شدن، دمیدن ۸. بالیدن، قد کشیدن ۹. افتخار کردن ۱۰. ممتازشدن، برجسته شدن، ش
-
برآمدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بالا آمدن ≠ پایین رفتن ۲. طلوع کردن، آفتاب تابیدن ≠ غروب کردن ۳. پدیدار گشتن، پدید آمدن، ظاهرشدن، نمایان گردیدن، هویدا شدن ≠ ناپدید شدن ۴. ورآمدن ۵. روییدن، رستن ۶. سر زدن ۷. متورم شدن، ورم کردن ۸. به طول انجامیدن، طول کشیدن
-
خودسوزی کردن
واژگان مترادف و متضاد
خود را به آتش کشیدن، خویشتنسوزی کردن، خود را آتش زدن
-
سماق مکیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کاربیحاصل کردن ۲. انتظار بیهوده کشیدن ۳. وقت به بطالت گذراندن
-
سر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آغاز کردن، آغازیدن، شروع کردن، سر دادن ۲. سپری کردن، گذراندن ۳. به سر بردن ۴. ساختن، مدارا کردن، سازش کردن، مماشات کردن ۵. زندگی کردن، روزگار گذراندن ۶. گذران کردن، معیشت کردن ۷. پوشیدن، روی سر انداختن، به سر کردن
-
سوت زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سوتکشیدن، سوت به صدا درآوردن، در سوت دمیدن ۲. داوری مسابقات کردن ۳. صفیر کشیدن
-
سرخ شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قرمز شدن، به رنگ سرخ درآمدن ۲. خجالت کشیدن ۳. خشمگین شدن ۴. برشته شدن، تفتیدن، تفتهشدن