کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنبال کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. کارگر ۲. اثربخش، موثر ۳. زحمتکش ۴. ساعی، فعال، کارآمد، کارآ
-
کارآ
واژگان مترادف و متضاد
فعال، کارآمد، کاردان، کاری، موثر
-
فعال
واژگان مترادف و متضاد
پرکار، ساعی، سختکوش، کارآمد، کارآ، کاری، کوشا، مجد ≠ تنآسا
-
اثربخش
واژگان مترادف و متضاد
اثردار، کارگر، کاری، موثر، مفید ≠ بیاثر
-
برو
واژگان مترادف و متضاد
۱. کاری، زرنگ، چالاک ۲. بادپا ۳. سریع
-
پرکار
واژگان مترادف و متضاد
پرتلاش، پرمشغله، تلاشگر، فعال، کاری ≠ کمکار
-
کارآمد
واژگان مترادف و متضاد
باتدبیر، حاذق، خبره، فعال، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاردان، کارکشته، کاری، ماهر ≠ بیتدبیر، بیفکر
-
کارکن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کاری ۲. رنجبر، زحمتکش، کارگر ۳. مسهل، منجز، منضج
-
نافذ
واژگان مترادف و متضاد
۱. کارگر، کاری، موثر ۲. ثاقب، جاذب، گیرا ۳. روان
-
طوفان کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. طوفان بهپا کردن، غوغا کردن، قیامت کردن، شاهکار کردن ۲. کاری خارقالعاده انجام دادن
-
کارگر
واژگان مترادف و متضاد
۱. زحمتکش، عمله، فعله ۲. ثمربخش، موثر، نافذ ۳. کاری ۴. مزدور ۵. پیشهور، هنرمند ≠ کارفرما
-
برنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. بران، برا، تند، تیز ۲. قاطع ≠ کند ۳. موثر، کاری ۴. زایلکننده
-
موثر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثربخش، اثرگذار، تاثیرگذار، ثمربخش، جایگیر، سودبخش، کارآ، کارگر، گیرا، مثمر، مفید، نافذ، نافع، نتیجهبخش ۲. عامل، کاری ۳. دخیل نقشپرداز ≠ بیاثر
-
بطال
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیکار، بیکاره ≠ کارآ، کاری ۲. تنآسا، تنبل، تنپرور، کاهل ≠ زرنگ، فعال، کوشا ۳. یاوهگو، مهملگو، دروغگو ≠ حقگو ۴. دلاور، دلیر ≠ جبون
-
بیعار
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنآسا، تنپرور، کاهل ≠ کاری، کوشا، زرنگ ۲. تنلش، سستعنصر ۳. پست، بیآزرم، بیحمیت، بیشرم ≠ باآزرم ۴. بیحیا، بیغیرت، بیرگ، لش ≠ غیرتمند