کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار در پای شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سفیدبخت شدن
واژگان مترادف و متضاد
سپیدبخت شدن، خوشبخت شدن، موفق بودن(در ازدواج)، سفیدروز شدن
-
خبر شدن
واژگان مترادف و متضاد
مطلع شدن، آگاه شدن، واقف گشتن، در جریان قرار گرفتن، مستحضر شدن
-
محاصره شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درحصر قرار گرفتن ۲. احاطه شدن، در محاصرهقرار گرفتن، در میان گرفته شدن
-
در حال، فورحالی شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فهمیدن، دریافتن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن، متوجه شدن، ۲. مزین شدن، آراسته شدن
-
مات شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مبهوتشدن، بهتزده شدن، متحیر شدن ۲. شهماتشدن، باختن (در بازی شطرنج) ≠ بردن ۳. تیرهشدن، تار شدن ≠ روشن شدن ۴. کدر شدن، ناشفاف شدن ≠ شفاف شدن
-
برات شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خطور کردن، ملهم شدن، در دل افتادن ۲. حواله شدن ≠ برات کردن
-
سر در آوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیبردن، دریافتن، درک کردن، وقوف یافتن ۲. آگاهشدن، اطلاع حاصل کردن، واقف شدن، مطلعشدن ۳. متوجه شدن، ملتفت شدن، فهمیدن ۴. ظاهر شدن، پیدا شدن، بیرون آمدن، خارج شدن
-
محیط شدن
واژگان مترادف و متضاد
در برگرفتن، احاطه کردن ≠ محاط شدن
-
متصرف شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهچنگ آوردن، به دستآوردن، بهتصرفخود درآوردن ۲. متملک شدن، تصاحب کردن ۳. در اختیار خود درآوردن، در اختیار گرفتن ۴. آرمیدن، همبستر شدن، جماع کردن
-
مضطر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیچاره شدن، درمانده گشتن، ناچار گشتن ۲. گرفتار شدن، در تنگنا قرار گرفتن ۳. تهیدستشدن
-
حبس کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
زندانیشدن، در زندان ماندن، محبوس بودن، اسیر بودن، بندی شدن ≠ آزاد شدن
-
مجاور شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. معتکف شدن، گوشهنشینی اختیار کردن ۲. مقیمشدن (در عتبات عالیات)
-
سقوط کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. افتادن ۲. برافتادن، برنار شدن ۳. کاهش یافتن ۴. منحرف شدن، در منجلاب فساد افتادن
-
بو بردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. استنباط کردن، اطلاع حاصل کردن، پی بردن، خبردار شدن، حس کردن، در یافتن، فهمیدن، متوجه شدن، مطلعشدن، ملتفت شدن ۲. احساس کردن ۳. استشمام کردن ۴. بو خوردن
-
برخاستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایستادن، بهپاخاستن، برپا شدن، بلند شدن ۲. بیدار شدن ۳. بردمیدن، سر زدن ۴. برآمدن، طلوع کردن ۵. شوریدن، شورش کردن، طغیان کردن، عصیان کردن، قیام کردن ۶. متصاعد شدن ۷. پدیدآمدن، آغاز شدن، در گرفتن ۸. پیش آمدن، اتفاق افتادن،