کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکمران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حکمران، حکمران
واژگان مترادف و متضاد
استاندار، امیر، حاکم، فرماندار، فرمانروا، والی، حکمروا، حکومتگر، حکمرانی
-
جستوجو در متن
-
فرماندار
واژگان مترادف و متضاد
حاکم، حکمران، فرمانروا، والی
-
مسندنشین
واژگان مترادف و متضاد
حاکم، حکمران، فرمانروا
-
استاندار
واژگان مترادف و متضاد
حاکم، حکمران، والی
-
فرمانروا
واژگان مترادف و متضاد
حاکم، حکمران، صاحباختیار، فرماندار، مخدوم، مطاع، والی
-
امیر
واژگان مترادف و متضاد
پادشاه، حاکم، حکمران، خان، خدیو، رئیس، ژنرال، سرلشکر، سلطان، شاه، شیخ، فرمانده، ملک
-
حاکم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرمان رواگشتن، والی شدن، حکمران شدن ۲. غالب شدن، چیره شدن، مسلط گشتن، ۳. مستولی شدن، فراگرفتن، حکمفرما شدن ۴. حق خود را گرفتن، برنده شدن
-
حاکم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمر، داور، دیان، سائس، صاحباختیار، عامل ۲. ساتراب، شهربان، استاندار، امیر، پیشوا، حکمران، شاه، فرماندار، فرمانروا، والی ۳. برنده، حقدار ≠ محکوم ۴. چیره، مسلط، غالب ۵. حکم کننده ۶. قاضی، داور ۷. حاضر، موجود، حکمفرما، مستولی