کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَمَل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حمل
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبستنی، بارداری، حاملگی ۲. بار، ۳. نقل ۴. توجیه، تعبیر، تاویل ۵. بردن، ترابری، جابهجایی ۶. برداشتن
-
حمل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بره ۲. فروردینماه
-
حمل کردن
واژگان مترادف و متضاد
بردن، آوردن، منتقل کردن، نقل کردن
-
واژههای همآوا
-
حمل
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبستنی، بارداری، حاملگی ۲. بار، ۳. نقل ۴. توجیه، تعبیر، تاویل ۵. بردن، ترابری، جابهجایی ۶. برداشتن
-
حمل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بره ۲. فروردینماه
-
جستوجو در متن
-
بارداری
واژگان مترادف و متضاد
آبستنی، حاملگی، حمل
-
بره
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوزاد گوسفند ۲. حمل، برج حمل ۳. آهوبچه ۴. مطیع، تسلیم، بیاراده
-
رساندن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حمل کردن ۲. تحویلدادن، تسلیم کردن ۳. هدایت کردن ۴. ابلاغ
-
آوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اتیان، با خود حمل کردن، رساندن ۲. زادن، زاییدن ۳. حکایت کردن، روایت کردن، نقلکردن ≠ بردن
-
جابجایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. انتقال، نقل، نقلمکان ۲. حمل ۳. سفر، کوچ ۴. منتقل ≠ استقرار
-
کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. رسم کردن، نقاشی کردن ۲. امتداددادن، کشش ۳. تحمل کردن، متحملشدن ۴. پیمودن، توزین کردن، وزن کردن ۵. دود کردن ۶. بردن، حمل کردن ۷. آشامیدن، نوشیدن
-
بردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جا به جا کردن، حمل کردن، منتقل کردن، حرکت دادن ≠ آوردن ۲. سود بردن، نفع کردن ≠ ضرر کردن، زیان کردن ۳. برد کردن ۴. برنده شدن، پیروز شدن، پیشافتادن، شکست دادن ≠ باختن، شکستخوردن ۵. بر داشتن، پاک کردن، زدودن، ستردن ۶. مستلزم بودن،
-
نقل
واژگان مترادف و متضاد
۱. انتقال، جابجایی، حمل ۲. حکایت، داستان، قصه ۳. بازگویی، گزارش ۴. ترجمان، ترجمه، تعبیر، تفسیر ۵. بیان، روایت ۶. بازگو، بازگویی، ذکر