کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلشده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حل
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذوب، گداختن، گدازش ۲. آب، محلول ۳. باز کردن، فیصله دادن، گشودن ۴. تحلیل ۵. جواب، پاسخ، جوابیابی ۶. مستحیل ≠ عقد
-
حل شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برطرف شدن، از بین رفتن، منتفی شدن، رفع شدن (مشکل) ۲. به راه حل رسیدن، راه حل یافتن، به جوابرسیدن ۳. گشودن، گشادن ۴. محلول شدن ۵. مستحیل گشتن
-
حل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به جوابرسیدن، پاسخ پیدا کردن، راهحل یافتن ۲. گشودن ۳. به صورت محلول درآوردن ۴. فیصله دادن (ماجرا، دعوا) ۵. رفع کردن، برطرف کردن
-
جستوجو در متن
-
حلوفصل کردن
واژگان مترادف و متضاد
فیصله دادن، حل کردن، رسیدگی کردن، سروسامان دادن
-
برطرف کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرتفع ساختن، رفع و رجوع کردن ۲. حل کردن، فیصله دادن، حل کردن ۳. از بین بردن، نابود کردن
-
ذوب
واژگان مترادف و متضاد
حل، گداز، گداختگی، گدازش، مذاب، وارفتگی، ≠ انجماد
-
حل شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برطرف شدن، از بین رفتن، منتفی شدن، رفع شدن (مشکل) ۲. به راه حل رسیدن، راه حل یافتن، به جوابرسیدن ۳. گشودن، گشادن ۴. محلول شدن ۵. مستحیل گشتن
-
حلنشدنی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیچیده، لاینحل، معمایی ۲. حل ناشدنی، نامحلول، غیرقابلحل
-
چارهپذیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. حلشدنی، قابل حل ۲. علاجپذیر، درمانپذیر ۳. چارهبردار ۴. اصلاحپذیر ≠ چارهناپذیر، نشدنی، حلناشدنی
-
رفع
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازبینبردن، برطرف کردن ۲. دفع، مدافعه ۳. حل، ساماندهی ۴. ضمه
-
گشایش
واژگان مترادف و متضاد
۱. افتتاح، باز، سعه ۲. فرج ۳. تسخیر، فتح ۴. حل ≠ انسداد
-
برطرف شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازبین رفتن، از میان رفتن، زایل شدن ۲. نیستشدن، نابود شدن ۳. مرتفع شدن ۴. حل شدن، فیصله یافتن ۵. تمام شدن، به پایان رسیدن
-
تحلیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجزیه ۲. تضعیف، گدازش، محوسازی ۳. حل کردن، گشودن، ۴. هضم کردن ۵. حلیت، روایی ۶. حلال سازی ۷. حلال شمردن، روا داشتن ≠ تحریم
-
آب
واژگان مترادف و متضاد
۱. ماء ۲. مایع ۳. شیره، عرق، عصاره، عصیر ۴. حل، محلول ۵. ذوب ۶. خوی ۷. بزاق، آبدهان ۸. منی ۹. بحر، دریا، یم ۱۰. زهاب، ۱۱. آبرو، حیثیت، شرف، عزت ۱۲. تری، تازگی، طراوت