کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حاکم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمر، داور، دیان، سائس، صاحباختیار، عامل ۲. ساتراب، شهربان، استاندار، امیر، پیشوا، حکمران، شاه، فرماندار، فرمانروا، والی ۳. برنده، حقدار ≠ محکوم ۴. چیره، مسلط، غالب ۵. حکم کننده ۶. قاضی، داور ۷. حاضر، موجود، حکمفرما، مستولی
-
واژههای مشابه
-
حاکم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرمان رواگشتن، والی شدن، حکمران شدن ۲. غالب شدن، چیره شدن، مسلط گشتن، ۳. مستولی شدن، فراگرفتن، حکمفرما شدن ۴. حق خود را گرفتن، برنده شدن
-
جستوجو در متن
-
فرماندار
واژگان مترادف و متضاد
حاکم، حکمران، فرمانروا، والی
-
مسندنشین
واژگان مترادف و متضاد
حاکم، حکمران، فرمانروا
-
استاندار
واژگان مترادف و متضاد
حاکم، حکمران، والی
-
حاتم
واژگان مترادف و متضاد
۱. حاکم، ۲. داور، قاضی
-
داور
واژگان مترادف و متضاد
حاکم، حکم، قاضی، میانجی، هیربد
-
آمر
واژگان مترادف و متضاد
امرکننده، حاکم، فرمانده، کارفرما ≠ مامور
-
والی
واژگان مترادف و متضاد
۱. حاکم، فرماندار ۲. استاندار
-
حکمفرما
واژگان مترادف و متضاد
۱. غالب، مستولی، مسلط ۲. حاکم، فرمانروا
-
ساتراپ
واژگان مترادف و متضاد
۱. استاندار، والی ۲. شهربان، حاکم
-
صاحباختیار
واژگان مترادف و متضاد
۱. مختار ۲. حاکم، فرمانروا، مسلط
-
قاضی
واژگان مترادف و متضاد
حاکم، حکم، دادرس، داور، دیان، فیصل