کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باد در سر بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. متورم شدن، ورم کردن ۲. آماس کردن، پف کردن ۳. نفخ کردن ۴. افاده فروختن، افاده کردن، تبختر کردن، فیس کردن ۵. به فروش نرفتن، روی دستماندن، مصرف نشدن ≠ به فروش رساندن، آب کردن ۶. پرهوا کردن، دمیدن ۷. برانگیختن، تهییج کردن، تی
-
بر باد رفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. به بادفنا رفتن، پایمال شدن، تلف شدن، حیف و میلشدن، ضایع شدن، هدر رفتن ۲. خراب شدن، ویران شدن، منهدم شدن ≠ آباد شدن ۳. نابودشدن، نیست شدن، فنا شدن، معدوم شدن
-
جستوجو در متن
-
ترفع
واژگان مترادف و متضاد
۱. برتری جستن ۲. خودرا برتر پنداشتن، خود را برتر گرفتن ۳. برتریداشتن، برتر بودن، سر بودن
-
خبر داشتن
واژگان مترادف و متضاد
آگاه بودن، مطلع بودن، مستحضر بودن، در جریان بودن، واقف بودن، با اطلاع بودن
-
چربیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. افزون شدن، زیاده شدن، سنگینتر شدن، فزونی یافتن ۲. چیره شدن، چیرگی یافتن، غالب شدن، غلبهیافتن ۳. برتری داشتن، برتری یافتن، رجحانداشتن، سر بودن، سر شدن
-
حبس کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
زندانیشدن، در زندان ماندن، محبوس بودن، اسیر بودن، بندی شدن ≠ آزاد شدن
-
سفیدبخت شدن
واژگان مترادف و متضاد
سپیدبخت شدن، خوشبخت شدن، موفق بودن(در ازدواج)، سفیدروز شدن
-
خردهشیشه داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدجنس، بدذات بودن ۲. اندیشه بد در سرپروراندن، نیت بد داشتن
-
ترفه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسایش، تنآسانی، آسودن، رفاه، رفاهزدگی ۲. اسایش داشتن، آسودهبودن ۳. در رفاه بودن
-
در
واژگان مترادف و متضاد
۱. باب، درب، دروازه ۲. اندر، تو، داخل، درون، مدخل ۳. سرپوش، سر ۴. پشه ۵. دره
-
تحمل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برتافتن، تاب آوردن، طاقت آوردن ۲. بردباری کردن، شکیبا بودن ۳. تن در دادن، کشیدن، متحمل شدن، خم به ابرو نیاوردن ۴. تسامحنشان دادن، تساهل کردن
-
سر در آوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیبردن، دریافتن، درک کردن، وقوف یافتن ۲. آگاهشدن، اطلاع حاصل کردن، واقف شدن، مطلعشدن ۳. متوجه شدن، ملتفت شدن، فهمیدن ۴. ظاهر شدن، پیدا شدن، بیرون آمدن، خارج شدن
-
بافتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بافندگی کردن، نساجی کردن ۲. در هم تنیدن، به هم تابیدن، تاروپود درهم زدن ۳. سر هم زدن، حرف بیمنطق زدن، گزافهگویی کردن ۴. از خود درآوردن
-
تونیک
واژگان مترادف و متضاد
۱. بلوز بلند زنانه، جامهکوتاه زنانه ۲. انرژیزا، محرک، مقوی ۳. شربت تقویتکننده ۴. نواختدار (زبانها) گرفتار شدن، به درد سر افتادن، موقعیت دشواریافتن در تنگنا گرفتار آمدن،