کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَلو گرفتن کشیدن زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خط زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قلم گرفتن ۲. حذف کردن، محو کردن ۳. خط کشیدن (برتکلیف دانشآموز)
-
خیمه زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اردو زدن، خیمه برپا کردن ۲. استقرار یافتن، جا گرفتن، فرود آمدن، مستقر شدن، مقیم شدن، منزل کردن ۳. خیمه کشیدن
-
سواری گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
بهرهکشی کردن، بیگاری کشیدن
-
خط کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قلم گرفتن، خط خوردن، خط زدن ۲. حذف کردن، محو کردن، برطرف کردن ۳. گذشتن، صرفنظر کردن ۴. رسم کردن (خط)
-
خروشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بانگبرآوردن، خروش برآوردن، فریاد کردن، بانگزدن، فریاد زدن، داد زدن، داد کشیدن، نعره زدن، ۲. زاری کردن، ضجه کشیدن، بهفغانآمدن ۳. خروشان شدن ۴. بهتلاطمآمدن، متلاطم شدن
-
سوزاندن
واژگان مترادف و متضاد
آتش زدن، احراق، بهآتش کشیدن
-
ساغر زدن
واژگان مترادف و متضاد
ساغر کشیدن، شراب خوردن، شراب نوشیدن، بادهگساری کردن، می زدن، باده نوشیدن، بادهنوشی کردن
-
تفال زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فال گرفتن ۲. به فال نیک گرفتن، مروا کردن، تفال نمودن ≠ تطیر کردن، مرغوا زدن
-
معانقه
واژگان مترادف و متضاد
دستدرگردن یکدگرافکندن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، یکدیگررادر آغوش کشیدن
-
سبقت گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشی گرفتن، پیش افتادن، جلو زدن ≠ عقبافتادن ۲. پیشدستی کردن
-
بخیه زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخیه کردن، دوختن، درز گرفتن، شلال کردن، کوک زدن ۲. الحام کردن
-
تقلا کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تکودو کردن، دستوپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن ≠ سستی کردن ۲. دست و پا زدن ۳. غلت زدن، غلتیدن
-
خودسوزی کردن
واژگان مترادف و متضاد
خود را به آتش کشیدن، خویشتنسوزی کردن، خود را آتش زدن
-
تنفس
واژگان مترادف و متضاد
۱. استنشاق، دموبازدم، شهیق، ۲. نفس کشیدن، دم زدن، استنشاق کردن
-
تشبث کردن
واژگان مترادف و متضاد
متشبثشدن، متوسل شدن، چنگ زدن، گرفتن، آویختن، وسیله قرار دادن