کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
va پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رش
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) نک ریش .
-
رش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) نوعی جامة ابریشمین گرانبها.
-
رش
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - پشته ، تپه . 2 - زمین پشته پشته .
-
رش
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - پشته ، تپه . 2 - زمین پشته پشته .
-
رش
فرهنگ فارسی معین
(رَ شّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - آب پاشیدن . 2 - آب زدن به متاع برای سنگین شدن آن .
-
رش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - بازو. 2 - واحد طول ، از نوک انگشت میانه تا آرنج .
-
رش
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ په . ] (اِخ .) نام روز هجدهم از هر ماه شمسی .
-
رش
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) چشم غره ، نگاه خشمگین .
-
واژههای مشابه
-
شاه رش
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) = شاه ارش . ارش : واحد طول و آن از سرانگشت میانین دست راست است تا سرانگشت میانین دست چپ ، آن گاه که دست ها را از هم بگشایند و آن معادل پنج ارش کوچک است ؛ باع ، قولاج .