کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
lunk پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ یا دِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مرکزچیزی . 2 - جایی در زیر یا روی زمین که در آن فلزات یا سنگ های مخصوص انباشته شده . ج . معادن .
-
جستوجو در متن
-
کان شناسی
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (حامص .)علم به شناسایی معادن مختلف ؛ معدن شناسی .
-
معادن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دِ) [ ع . ] (اِ.) جِ معدن .
-
کانی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) منسوب به «کان »، 1 - معدنی . 2 - موادی را گویند که در طبیعت از معدن استخراج می شوند و به صورت ترکیبات مختلف هستند و معمولاً عنصر و مادة مفید آنها را پس از تصفیه از ترکیب معدنی خارج می کنند؛ ترکیبی که در طبیعت وجود دارد و به همان صورت از مع...
-
نقره
فرهنگ فارسی معین
(نُ رِ) (اِ.) فلزی است سفید رنگ و چکش خور که از معدن به دست می آید.
-
نمک زار
فرهنگ فارسی معین
(نَ مَ) (اِمر.) 1 - جایی که در آن نمک بسیار است ، شوره زار. 2 - معدن نمک .
-
کان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) جایی که از آن فلزات و شبه فلزات استخراج کنند، معدن . ؛ ~ به گوهر کردن کنایه از: به نوایی رسیدن .
-
بهره برداری
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (حامص .) 1 - استفاده از سود چیزی . 2 - عمل برداشتن حاصل زراعت . 3 - سهم گرفتن . 4 - به فروش رساندن محصول کارخانه یا معدن .
-
رنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) 1 - ماده ای که از معدن یا گیاه یا با عمل شیمیایی به صورت پودر یا مایع تهیه کنند و برای نقاشی به کار برند. 2 - صورت ظاهر هر چیزی که دیده شود مانند: سفیدی و سبزی و سرخی و غیره .
-
گچ
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِ.) 1 - نوعی از خاک که پس از استخراج از معدن به کوره می برند و حرارت می دهند تا تبدیل به گچ شود. 2 - (کن .) کندذهن ، ناتوان از فهم و شعور.
-
نمک
فرهنگ فارسی معین
(نَ مَ) (اِ.) مادة سپیدی است که به آسانی سوده می گردد و در آب حل می شود و آن را از آب دریا و معدن به دست می آورند. ؛ ~ به حرام (عا.) ناسپاس ، حق ناشناس . ؛ ~ را خوردن و نمکدان را شکستن کنایه از: به ولی نعمت خود خیانت کردن .