کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکی و یک دانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یکی یکدانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. یِ. نِ) (ص .) (عا.) دُردانه ، بسیار عزیز. کنایه از: فرزند منحصر به فرد.
-
کاسه یکی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . یِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) هم - خوراک ، هم غذا.
-
سر یکی کردن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. یِ. کَ دَ)(مص ل .) (عا.) متحد شدن .
-
یکی به دو
فرهنگ فارسی معین
( ~. بِ دُ) (اِمر.) (عا.) ستیزه ، بگو مگو.
-
جستوجو در متن
-
ارزن
فرهنگ فارسی معین
(اَ زَ) [ په . ] (اِ.) گیاهی از تیرة گندمیان دارای ساقه های کوتاه و دانه های ریز، دانه های آن را بیشتر به طیور می دهند. غالباً بعد از برداشت حاصل جو و گندم کاشته می شود.
-
دانه دانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~.)(اِمر.)یکایک ، یکی یکی ، هر یک پس از دیگری . دانه کردن ( ~. کَ دَ) (مص م .) پراکنده کردن .
-
حبه
فرهنگ فارسی معین
(حَ بِّ) [ ع . حبة ] (اِ.) 1 - یک دانه ، یک حب . ج . حبات . 2 - مقدار کم ، اندکی . 3 - یک ششمِ دانگ .
-
دانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ په . ] (اِ.) 1 - هستة میوه . 2 - یک عدد از غله ، حب .
-
ذرت
فرهنگ فارسی معین
(ذُ رَّ) [ ع . ذرة ] (اِ.) گیاهی است از تیرة غلات که یک پایه است و برگ هایش پهن و دراز می باشد. دانه های آن گرد و سخت به رنگ های سفید، زرد یا قهوه ای مایل به قرمز است ، دانه های ذرت را به صورت آرد درآورده به عنوان مغذی مصرف می کنند، بلال ، گندم مکه .
-
مشمشمه
فرهنگ فارسی معین
(مِ مَ ش یا شَ) [ ع . مشمشة ] (اِ.) 1 - یک دانه زردآلو. 2 - مرضی است ساری که خصوصاً اسب و استر و خر بدان مبتلا شوند و به انسان نیز سرایت کند.
-
فندقه
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فُ دُ قِ یا قَ) (اِ.) گونه ای میوة خشک ناشکوفا که میوه اش فقط حاوی یک دانه است و این دانه آزاد است و به انساج میوه اتصالی ندارد. بهترین نمونة این میوه ها فندق است .
-
ثمره
فرهنگ فارسی معین
(ثَ مَ ر ِ) [ ع . ثمرة ] (اِ.) واحد ثمر. 1 - یک دانه میوه . 2 - نتیجه ، حاصل . 3 - نسل ، فرزند.
-
عدس
فرهنگ فارسی معین
(عَ دَ) [ ع . ] (اِ.) گیاهی یک ساله از تیرة پروانه واران ، دانه هایش یکی از مواد عالی غذایی است .
-
زونا
فرهنگ فارسی معین
(زُ) (اِ.) بیماری پوستی که عامل ویروس آبله مرغان است که به صورت تاول ها یا دانه هایی در امتداد یک عصب پوستی پدیدار می شود و با درد زیادی همراه است .