کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یکدل و یک زبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لهجه
فرهنگ فارسی معین
(لَ جِ) [ ع . لهجة ] (اِ.) 1 - زبان . 2 - طرز سخن گفتن و تلفظ . 3 - شعبه ای از زبان . 4 - تلفظ واژه های یک زبان به شیوة خاص یک منطقه .
-
یک زبان
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (ق مر.) متفق القول ، یک - دل .
-
واژگان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) فهرستی از مجموعة واژه های یک کتاب ، یک موضوع یا یک زبان .
-
یک کلمه
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ لِ مِ) [ فا - ع . ] (ق مر.) متحد، یک سخن ، یک زبان ، متحدالقول .
-
فقه اللغه
فرهنگ فارسی معین
(فِ هُ لْ لُ قِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مطالعة علمی یک زبان از طریق مقایسة متون گوناگون آن زبان . 2 - زبان شناسی تاریخی و تطبیقی .
-
یک دل
فرهنگ فارسی معین
(یَ یا یِ. دِ) (ص مر.) 1 - متحدالقول ، یک زبان . 2 - صمیمی ، مخلص .
-
زباندان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - خوش بیان . 2 - آن که به جز زبان مادری خود یک یا چند زبان دیگر بداند.
-
فونتیک
فرهنگ فارسی معین
(فُ نِ) [ فر. ] (ص .) علمی که به مطالعة اصوات ، ترکیب آن ها و تلفظ های یک زبان می پردازد.
-
فرهنگ نویسی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ)(حامص .) شاخه ای از ادبیات که به گردآوری ، پژوهش ، رده بندی و تعریف واژه ها یک زبان یا یک رشته اختصاص دارد.
-
دخیل
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] (ص .) 1 - بیگانه ای که وارد قومی شود وبه آنان مُنتسب شود.2 - کلمه ای که از یک زبان وارد زبان دیگری شود. 3 - پناهنده .
-
آنسیکلوپدی
فرهنگ فارسی معین
(لُ پِ) [ فر. ] ( اِ.) = انسیکلوپدی : دایرة المعارف ، کتابی که تمام لغات و اصطلاحات علمی و ادبی یک زبان به ترتیب حروف هجا در آن نوشته شده است .
-
دایرة المعارف
فرهنگ فارسی معین
(یِ رَ ةُ لْ مَ رِ) [ ع . ] (اِمر.) کتابی که تمام لغات و اصطلاحات علمی و ادبی یک زبان به ترتیب حروف هجا در آن ضبط شده است ، فرهنگ ن امه ، آنسیکلوپدی .
-
واژه نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) 1 - کتابی که معنی واژه ها و اصطلاحات و معادل های یک یا چند زبان را به دست دهد. 2 - فرهنگ ، لغت نامه .
-
اندام
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) 1 - تن ، بدن . 2 - قد و قامت . 3 - هر یک از اعضای بدن ؛ عضو. ؛~ تناسلی قسمت های دستگاه تناسلی جانوران که در عمل جفت گیری و تولید مثل شرکت دارند. ؛~ حسی هر یک از اندام های تخصصی مانند: چشم ، گوش ، زبان و مانند آن .
-
اکثریت
فرهنگ فارسی معین
(اَ ثَ یَّ) [ ع . ] (مص جع .) 1 - اکثر بودن . مق اقلیت . 2 - بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان ، مذهب یا نژاد با هم وجه مشترکی دارند. مق اقلیت .