کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یونجَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یونجه
فرهنگ فارسی معین
(یُ جِ) [ تر. ] (اِ.) گیاهی است از نوع اسپرس که خوراک چهارپایان است .
-
واژههای همآوا
-
یونجه
فرهنگ فارسی معین
(یُ جِ) [ تر. ] (اِ.) گیاهی است از نوع اسپرس که خوراک چهارپایان است .
-
جستوجو در متن
-
سپست
فرهنگ فارسی معین
(س پِ) (اِ.) یونجه .
-
اسبست
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اِ بِ) (اِ.) یونجه .
-
اسفست
فرهنگ فارسی معین
(اِ فَ) [ معر. ] ( اِ.) یونجه ، اسپست .
-
قرموت
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ تر. ] (اِ.) مخلوطی از کاه و جو و یونجه که به اسب دهند.
-
قت
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) یونجه ، اسپست تر یا خشک .
-
عشب
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گیاه ، گیاه تر؛ ج . اعشاب . 2 - یونجة وحشی .
-
قضب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] 1 - (اِ.) هر درخت دراز گسترده شاخ . 2 - شاخه ای که برای کمان بریده باشند. 3 - یونجه .