کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یمن
فرهنگ فارسی معین
(یُ مْ) [ ع . ] (اِ.) خیر و برکت ، خجستگی .
-
واژههای مشابه
-
خوش یمن
فرهنگ فارسی معین
(خُ. یُ) [ فا - ع . ] (ص مر.) خجسته .
-
یمن ناصیت
فرهنگ فارسی معین
( ~. ص یَ) [ ع . ] (ص .) 1 - خوش - اقبالی . 2 - صداقت ، بی گناهی .
-
جستوجو در متن
-
هاماوران
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) نام کشور یمن .
-
شگون
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (اِ.) (عا.) فال نیک ، خوش یُمن .
-
تبع
فرهنگ فارسی معین
(تُ بَّ) [ ع . ] (اِ.) عنوان پادشاهان یمن ؛ ج . تبابعه .
-
سبک دست
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (ص مر.)1 - ماهر. 2 - تر - دست . 3 - خوش یُمن .
-
سپیددست
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (ص مر.) 1 - بخشنده ، جوانمرد. 2 - خجسته ، خوش یُمن .
-
سهیل
فرهنگ فارسی معین
(سُ هَ) [ ع . ] (اِ.) بَرَک ؛ ستاره ای از قدر اول در نیم کرة جنوبی آسمان در صورت فلکی «کشتی » یا «سفینه » که در آخر فصل گرما طلوع می کند و میوه ها در آن وقت می رسند، و چون در یمن کاملاً مشهود است ، آن را سهیل یمن یا سهیل یمانی خوانند.
-
ارمال
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] ( اِ.) چوبی است شبیه به قرفه و دارچین ، بسیار خوشبو که در هند و یمن نیز روید.
-
ذهاب
فرهنگ فارسی معین
(ذِ) [ ع . ] (اِ.) جِ ذهب . 1 - زرده های تخم مرغ . 2 - پیمانه های اهل یمن .
-
شب
فرهنگ فارسی معین
(شَ بّ) [ ع . ] (اِ.) نوعی از زاج که بیشتر در یمن به دست آید؛ شب یمانی ، زاج سفید.
-
فروردینگان
فرهنگ فارسی معین
(فَ وَ) [ په . ] (اِ.) جشنی که ایرانیان در روز نوزدهم فروردین به یُمن برابر شدن نام ماه و نام روز و همچنین گرامی داشت ارواح درگذشتگان برپا می کردند.