کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یخچال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یخچال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - محل نگاهداری یخ . 2 - وسیله ای که با نیروی برق کار می کند و هرچه را در آن بگذارند سرد نگاه می دارد.
-
جستوجو در متن
-
ساید بای ساید
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ. ص .) یخچال و فریرزی (یخ زن ) که از پهلو به هم چسبیده باشد، یخچال - یخ زن همبر. (فره ).
-
توچال
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) 1 - یخچال طبیعی در کوه ها و دره هایی که برف های دایمی دارند. 2 - نام یکی از کوه های رشته کوه البرز در شمال تهران .
-
جایخی
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (اِ.) 1 - قسمت بالای یخچال خانگی که آب در آن یخ می زند. 2 - ظرفی که برای درست کردن یخ آب در آن می ریزند. 3 - یخدان .
-
فریزر
فرهنگ فارسی معین
(فِ زِ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی یخچال با سرمای زیاد که مواد غذایی را در آن به منظور نگه داری در مدت طولانی منجمد می کنند ، یخ زن (فره ) .
-
برفک
فرهنگ فارسی معین
(بَ فَ) ( اِ.) 1 - ورقة نازکی از برف که در یخچال ها و دستگاه های سرد کننده ایجاد شود. 2 - نوعی بیماری که علامت آن غشای سفید رنگی است که مخاط زبان و دهان و حلق را می پوشاند، قلاع . 3 - نقطه های سفید یا نورانی متعدد بر صفحة تلویزیون یا رادار.