کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یال و دم پرسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یال برآوردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ وَ دَ)(مص ل .)گردن کشیدن ، سرافرازی نمودن .
-
جستوجو در متن
-
قاتمه
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مِ) [ تر. ] (اِ.) 1 - موی دم و یال اسب و استر. 2 - رشته و طنابی که از موی دم و یال اسب و استر بافند؛ بزمو، تاب .
-
عیادت
فرهنگ فارسی معین
(عِ یا عَ دَ) [ ع . عیادة ] 1 - (مص ل .) به احوال پرسی بیمار رفتن . 2 - (اِمص .) ملاقات و احوال پرسی .
-
هیگر
فرهنگ فارسی معین
(هَ گَ یا گِ) (اِ.) اسب سرخ مایل به سیاهی که یال و دم آن سیاه باشد.
-
احوال پرسی
فرهنگ فارسی معین
( ~. پُ) [ ع - فا. ] (حامص .) پرسش از چگونگی وضع و کار و بار کسی ، پژوهش و سوال از صحت و بیماری کسی .
-
اشقر
فرهنگ فارسی معین
(اَ قَ) [ ع . ] (ص .) 1 - سرخ موی . 2 - اسبی که یال و دم آن سرخ باشد.
-
دم گاو
فرهنگ فارسی معین
(دُ مِ) (اِمر.) گاودم ، دوال و تسمه ای که آن را به شکل دم گاو تابند و مانند تازیانه به کار برند.
-
پیچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِ.) 1 - نوعی روبند بافته شده از موی یال و دم اسب به رنگ سیاه که زنان بر چهره می زنند، نقاب ، حجاب . 2 - گیس عاریه . 3 - سایبان بالای در.
-
دم و دستگاه
فرهنگ فارسی معین
(دَ مُ دَ) (اِمر.) هیبت ، جلال ، شکوه .
-
غزه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) بیخ دم حیوانات چرنده و پرنده .
-
بسک
فرهنگ فارسی معین
(بُ سُ) (اِ.) 1 - پنبة پیچیده و فتیله کرده جهت رشتن . 2 - موی مجعد؛ دم .
-
دم بریده
فرهنگ فارسی معین
( دُ . بُ دِ)(ص مف .) کنایه از: شخص زرنگ و آب زیر کاه .
-
شوکا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کوچک ترین گوزن ایران از راستة جفت سمان دارای کفل سفید و دم کوتاه .
-
نفخه
فرهنگ فارسی معین
(نَ خِ) [ ع . نفخة ] (مص م .) یک بار دمیدن با دهان ، دم و غیره .