کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
یاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
یاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - حافظه ، ذهن . 2 - آموزش ، تعلیم . 3 - بیداری . 4 - اندیشه ، فکر. 5 - خاطر. ؛ ~ کسی دادن کسی را آموزس دادن .
-
یاد
فرهنگ فارسی معین
(پس .) دارای معنی قبول فعل : بنیاد، فریاد، زامیاد.
-
واژههای مشابه
-
زشت یاد
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمر.) گفتار بد دربارة کسی ، غیبت .
-
یاد آمدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص ل .) به خاطر آمدن .
-
یاد آوردن
فرهنگ فارسی معین
(وَ دَ) (مص م .) به خاطر آوردن ، متذکر کردن .
-
یاد دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) آموختن ، آموزاندن .
-
یاد کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - یادآوری کردن ، به خاطر آوردن . 2 - (عا.) به دیدار کسی رفتن .
-
یاد گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گ ِ ر ِ تَ) (مص م .) 1 - آموختن ، 2 - حفظ کردن ، از بر کردن .
-
جستوجو در متن
-
یادآور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص فا.) آن که به یاد آورد، آن چه به یاد آورد.
-
آموختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (مص ل .) یاد دادن و یاد گرفتن .
-
یادباد
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) یادکرد، یاد، ذکر.
-
استذکار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) یاد کردن . 2 - (اِمص .) یادآوری ، یاد کرد. ج . استذکارات .
-
تذکیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) یاد کردن ، به یاد آوردن ، پند دادن . 2 - (اِمص .) یادآوری پند - دهی . ج . تذکیرات .