کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گِرَممثبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مثبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ بَ) [ ع . ] (ص .) 1 - ثبت شده . 2 - استوار شده ، برقرار. 3 - ثابت شده ، مدلل . 4 - دارای جنبة موافقت و پذیرش . 5 - خوشایند و خوب . 6 - ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر (ریاضی ).
-
مثبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ثابت کننده ، مدلل سازنده . 2 - استوار کننده . 3 - ثبت - کننده . ج . مثبتین .
-
مثبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ ثَ بَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - محکم کرده ، استوار کرده . 2 - برجای داشته .
-
مثبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ ثَ بِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - محکم کننده ، استوار کننده . 2 - برجا دارنده .
-
گرم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) (عا.) میان دو دوش ، گوشت پس گردن نزدیک به مازه .
-
گرم
فرهنگ فارسی معین
(گِ رَ) [ فر. ] (اِ.) یک هزارم کیلو.
-
گرم
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) اندوه ، زحمت ، غم .
-
گرم
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ په . ] (ص .) 1 - آن چه دارای گرماست ، ض د سرد. 2 - با محبت ، صمیمی . 3 - تندخو. ~4 - دلنشین ، دلچسب . ؛~ و سرد چشیده کنایه از: آن که تجربه های بسیار کرده و ورزیده شده .
-
آب گرم
فرهنگ فارسی معین
(بِ گَ) (اِمر.) 1 - آب معدنی گرم که از زمین می جوشد. 2 - جایی که در آن آب معدنی باشد. 3 - اشک . 4 - شراب .
-
خون گرم
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص مر.) 1 - جانوری که خونش گرم باشد. 2 - کنایه از: بامحبت .
-
دسی گرم
فرهنگ فارسی معین
(دِ. گِ رَ) [ فر. ] (اِ.) یک دهم گرم .
-
دکا گرم
فرهنگ فارسی معین
(دِ. گِ رَ) [ فر. ] (اِمر.) وزنی است معال ده گرم .
-
میلی گرم
فرهنگ فارسی معین
(گِ رَ) [ فر. ] (اِ.) یک هزارم گرم .
-
گرم راندن
فرهنگ فارسی معین
(گَ. دَ) (مص ل .) تاختن ، چهارنعل رفتن .
-
گرم شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) 1 - حرارت پذیرفتن . 2 - سرحال شدن ، به شوق آمدن .