کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گِرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ) [ په . ] (ص مر.) 1 - هرچیز گرد و مدور مانند: نان . 2 - نوعی برنج .
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گُ دِ) (اِ.) 1 - شانه ، دوش . 2 - کلیه . ؛بر ~ی کسی سوار شدن کنایه از: اراده و اختیار او را به دست گرفتن .
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ) (اِمر.) 1 - طرح یا تصویری که از طرح یا تصویر دیگری کپیه کنند. 2 - پودر، گردی که زنان برای بزک مورد استفاده قرار می دادند.
-
گرده بان
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ) [ معر. ] (ص مر.) نگاهبان ، نگهبان ، حارس .
-
واژههای همآوا
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ) [ په . ] (ص مر.) 1 - هرچیز گرد و مدور مانند: نان . 2 - نوعی برنج .
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گُ دِ) (اِ.) 1 - شانه ، دوش . 2 - کلیه . ؛بر ~ی کسی سوار شدن کنایه از: اراده و اختیار او را به دست گرفتن .
-
گرده
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ) (اِمر.) 1 - طرح یا تصویری که از طرح یا تصویر دیگری کپیه کنند. 2 - پودر، گردی که زنان برای بزک مورد استفاده قرار می دادند.
-
جستوجو در متن
-
کاکی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گردة نان ، قرص نان .
-
پلاکت
فرهنگ فارسی معین
(پِ کِ) [ فر. ] (اِ.) سلول خونی بدون هسته ، گردة خون .
-
کول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پشت ، به ویژه بخش بالای پشت انسان یا حیوان ، گُرده .
-
تسمه
فرهنگ فارسی معین
(تَ مِ) (اِ.) بند چرمی که بدان چیزی را بندند. ؛ ~ از گُردة کسی کشیدن الف - کارهای پرمشقت به کسی تحمیل کردن . 2 - کسی را مرعوب کردن .
-
حشره کش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) هر یک از مواد سمی به شکل گرده یا محلول یا گاز که برای از بین بردن حشرات به کار رود.
-
رغیف
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گردة نان . 2 - گلولة خمیر. ج . ارغفه . رغفان .